قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

۵۲ مطلب با موضوع «اندیشه سیاسی و سیاست» ثبت شده است

در سالهای اخیر و در ایّام سالگرد انقلاب 57 ایران، به منظور تخریب وجهۀ علمای مبارز و آگاه و آزادۀ تشیع در آن زمان، گفته می شود، انقلاب 57، توطئۀ علمای شیعه و قدرتهای جهانی بود. متأسفانه، ناکارآمدیهای موجود سبب شده است، این اندیشه بیش از پیش برجسته شود و شاید یکی از دلایل آن زخمی بوده باشد که آیت الله خمینی بر پیکر استعمار وارد ساخت. لازم است به منظور رفع این قبیل گزارشات قابل ذکر تاریخی، مسئولین کشور و علمای دین، به تبیین بیشتر در این خصوص بپردازند و توضیح دهند.
--- 
در صفحۀ 110 کتاب «جستارهایی دربارۀ تئوری توطئه در ایران»، در این خصوص آمده است: 
( یکی از مضامین توهم توطئه که محبوبیت خاص دارد، آن است که گویا « از آغاز قرن چهارم هجری، یعنی بلافاصله پس از غیبت امام دوازدهم (عج)، بزرگترین توطئه تاریخ ایران و شاید هم دراز عمرترین توطئه تاریخ جهان، در عالم تشیع آغاز شده و تا به امروز یعنی نخستین سالیان قرن پانزدهم هجری، همچنان ادامه یافته است.» هدف این توطئه مسخ تشیع واقعی بوده است. برای نیل به این هدف، اتّحاد نا مقدسی میان اربابان زر، یعنی ثروتمندان بازاری و مالکان ارضی و اربابان زور، یعنی دولت مردان و عاملان روحانی نما پدید آمد، که نویسنده آن را اولین سرمایه گذاری تاریخی نامیده است. دومین سرمایه گذاری تاریخی با تقسیم وجوه موقوف هند، در میان روحانیت شیعه تحقق پیدا می کند و همچون اهرمی در دست بیگانگان و دست پنهان انگلستان قرار می گیرد. امّا سرمایه گذاری سوم، تشکیل یک کنسرسیوم بین المللی است برای راه اندازی انقلاب اسلامی در ایران: «این بار سرمایه گذاری چند ملیّتی بود. شرکت های بزرگ نفتی، و عمو سام و اینتلیجنس سرویس و رفقا؟ و موساد و همه در آن شرکت کرده بودند و با اتکا به این پشتوانۀ محکم بود که روحانیت مبارز با کارگردانی سپاه چند صد هزار نفری ذاکران حسین، قدرت ظلمانی هزار ساله اش را برای فرو ریختن بنیادی یک جامعه و یک فرهنگ کهن به کار گرفت - پاسخهایی به پرسشهای هزارساله، شجاع الدین شفا، پاریس 62، صص 90-58 )

۲۱ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۶
مصطفی امینی

از آنجایی که به فراگیری «طرح انتقاد از خود»، اعتقاد عمیق دارم، شروع به کاوش «خود» از نگاه دوستانم نموده ام. 
بعبارت دیگر، با در نظر گرفتن ملاکهایی، از جمع دوستانم، تعدادی را انتخاب کرده ام و از آنان خواسته ام، به صریح ترین حالت ممکن، نقاط قوّت و ضعف مرا، متذکر شوند. 
خواه با زبان، خواه با قلم، خواه مستقیم و رو در رو، خواه غیر مستقیم و به مدد تکنولوژی. 
بدیهی است ضمن پرهیز از هرگونه ملاحظه ای، این نقدهای نایاب و گرانبها را، به مرور و بصورت مجزا، در این محیط، بازگو می کنم. 
از بیان تعارفات و نقاط قوّت، صرف نظر کرده و صرفاً صورت صریح نقد را مطرح می کنم. 
خلاف تصور برخی دوستان که سفارش به پرهیز از این اقدام نموده اند، سخت بر این باورم که نه تنها، شخصیت مرا زیر سؤال نخواهد برد، بلکه می تواند، گامی مؤثر در احیای صراحت فراموش شدۀ جامعۀ تعارف زدۀ ما باشد. 
باشد که دوستان دیگر نیز یاری کنند و این مهم، رسمی شود برای همۀ ما.
با احترام.

۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۹
مصطفی امینی

آیا، ما ایرانی ها، عادتمان است، که یا از این طرف بام افتیم یا از آن طرف؟ 
اصلا قبول دارید که چنینیم؟ 
دندانم که خراب شود، ناکارآمد شود، درد کند، بپوسد و به عامل مزاحمی در دهانم تبدیل شود، به پزشک مراجعه می کنم، به دندانپزشک! 
او هم بر مبنای علمی که آموخته است، به مدد ابزاری که در اختیار دارد، مطابق استانداردهایی، اقدام به مداوای دندانم می کند. 
معقولانه نیست، برای درمان این عارضه، به غلام ماست بند، یا حسن نانوا، یا عبدالرضا کبابی، مراجعه کنم. سه سوت (پیرایشگر محله مان)، جواد سبزی فروش، اسماعیل یخچال ساز و استاد رضا بنّا هم به طریق اولی، در این دایره می گنجند. 
اصلا بر فرض که به آنها مراجعه کنم و درد دندان را گزارش دهم؛ ورای نسخه پیچی های دم دستی (ژلوفن، پروفن و ...) ، آدرس دکتر تقی جراح را می دهند. 
دندانپزشک شیرین زبان محله مان را می گویم. 
این یک قاعدۀ خیلی خیلی پیش پا افتاده است! 
دموکرات ترین کشورهای دنیا هم که سفر کنی، همین است! 
آنچه که به چشم می آید این است که مردم، نخبگان (نمایندگان منتخب) را انتخاب می کنند و نخبگان، بر مبنای دانشی که به آن مجهز می باشند و در بستر برنامه ریزیهای بلند مدّت و نگاه کلان، تصمیم ساز و مجری برنامه ها می شوند. 
مسئولیتش را می پذیرند و پیامدهای تاریخی و حقوقی اقداماتشان را نیز بر عهده می گیرند.
خیلی وقت است، سیاست، نهادی شده است و نخبگان، دارای نهاد! 
دوران سیاست به مثابۀ یک کالای دم دستی و کوچه بازاری، به سر آمده است.
«همه چیز را همه کس دانند و همه کس هنوز از مادر زاده نشده اند!»
قرار نیست، همه کس تصمیم گیر همه چیز باشند.
نگارنده، رئیس جمهور روحانی را بسیار دوست دارد، او را می پسندد، رئیس جمهور روحانی، مرد مقتدریست، با صلابت راه می رود، گرم و سرد روزگار چشیده است، متفکر است و می داند چه می کند. او نشانی از رهبری دارد، صفتی از موسوی، یک ویژگی از هاشمی، رویه ای از خاتمی و خصیصه ای از احمدی نژاد. 
برای همین است که او را معقولانه، می پسندم. 
آرام است و صبور، دوست داشتنی و خوش خنده، جدّی و با اراده، انتقاد پذیر و شنونده. 
امّا درد دلی هم با او دارم. 
جناب آقای دکتر روحانی! 
امیدوارم حالتان خوب باشد، می دانم چه دشوار، کشور را در این بحران روزگار ناپسند، اداره می کنید، دستتان درست. 
امّا، جناب آقای رئیس؛ 
راستش را بخواهید، موضعتان پیرامون همه پرسی، از زاویه ای، به دلم ننشست. یعنی بهتر بگویم، آنکه شاید اکنون زمان مناسبی برای طرح آن نبود. 
حقیقت آنکه، اگر در سطح کلان، به نتیجه ای رسیده اید که باید تصمیمات حساسی در برخی مسائل اتّخاذ کنید، خب، البته که شما آگاه ترید و دایرۀ معلوماتتان بیشتر. اشکالی هم ندارد، آن تصمیمات را اتّخاذ کنید. امّا خواهشا عوارض تاریخی و حقوقی آنرا نیز در نظر داشته باشید، بپذیرید و امکان قضاوت تاریخی را به آیندگان بدهید. 
زیبنده، آن است که چنین تصمیماتی به نام مردم تمام نشود. شما تا کنون نیز، ایثار فراوان نموده اید. خواهشا این فداکاری را نیز متقبل شوید.
البته از زاویۀ دیگر اینکه، شاید شما در اندیشۀ مهر تأییدی برای منافع ملّی و دستاوردهای کلان باشید، که البته این بسیار خوب است. یا در حوزه های دیگر، در اندیشۀ روزآمدی باشید که آن نیز پسندیده است.
امّا اگر قرار است، از مسئله ای چشم پوشی شود و ...، خواهشاً عوارض جانبیش را نیز، متقبل شوید. 
قانون اساسی ما، ورای نیاز به روزآمدی که بعضاً احساس می شود، هنوز هم کارآمد و مدرن است. می توان در ضرورت اجرای دیگر اصول احیاناً بر زمین مانده اش هم، تدبیری اتّخاذ کرد. شاید وقت کافی برای همه پرسی، وجود داشته باشد. 
دوست تان دارم.
برایتان آرزوی موفقیت می کنم. 
با احترام.

۱۶ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۶
مصطفی امینی

در اینجا می خواهم به یک اصل کلّی که هم برای مردها و هم برای زن ها مفید است اشاره کنم و آن اینکه انسان با دو بال حرکت می کند. یکی بال آگاهی است. انسان بی خبر جاهل اصلا از محیط خودش آگاه نیست، اصلا نمی داند چه می گذرد. او به افق حیوان بلکه به افق جماد نزدیک است. اصلا نمی داند چه خبر است. انسان اگر بخواهد حرکت کند باید آگاه باشد و بداند، باید بفهمد و درک بکند، باید عالم باشد و با دانش آشنایی داشته باشد، با انواع دانش ها از آن جمله دانش اجتماعی. آدم بی خبر و نا آگاه کور است. آدم کور چه حرکت تندی می تواند بکند؟ آدمی که از چشم ظاهر محروم است، وقتی در خیابان راه می رود می بینید با چه احتیاطی عصایش را به زمین می زند و قدم بر می دارد؟! 
ولی همان آدم اگر چشم داشته باشد، با چه سرعتی در خیابان حرکت می کند؟ بصورت مارپیچ از لای ماشین ها خودش را رد می کند در حالیکه یک آدم کور، اگر بخواهد از یک طرف خیابان به طرف دیگر آن برود، نمی تواند مگر دیگری دستش را بگیرد. مستبدها و استعمارگرها سالهای زیادی از بی خبری مردم استفاده می کردند. مردم ناآگاه و بی خبر بودند، هر کاری دلش می خواست می کرد، هر جنایتی مرتکب می شد، اگر جنایتی در یک شهر مرتکب می شد شهر دیگر خبردار نبود و در خود آن شهر هم یک عده متوجّه می شدند و یک عده متوجّه نمی شدند. استعمار غرب سالها بلکه قرن ها کوشش می کرد در بی خبر نگه داشتن مردم. تا مردم بی خبر بودند خیال او راحت بود. مَثَل معروف می گویند: دزد دشمن مؤذن است. چرا؟ چون مردم تا خوابند دزد می تواند دستبرد بزند ولی وقتی که مؤذن رفت بالای مناره و فریاد کرد: الله اکبر الله اکبر، خواب آلوده ها بیدار می شوند. وقتی بیدار شدند دزد دیگر نمی تواند دستبرد بزند. دزد در حال خواب و در تاریکی می تواند دستبرد بزند نه در بیداری و نه در روشنایی...
...
مردم را برای همیشه نمی شود نا آگاه نگه داشت. گذشته از این خود پیشرفت و توسعه تمدن خواه ناخواه منجر به یک سلسله بیداری ها می شود. ماشین چاپ که اختراع شد، مطبوعات خواه ناخواه زیاد می شود. استعمار چه بخواهد چه نخواهد، افکار پخش می شود. و انواع وسایل ارتباطی دیگری که هست. این بود که به فکر نیرنگ دیگری افتادند و آن اینست که آن بال دیگر را خراب کنند. 
بال دیگر چیست؟ بال اراده، بال احساس شرف و کرامت ذات و اینکه من انسان هستم، بال اخلاق. تا وقتی که مردم جاهل بودند، برنامه ی فاسد کردن انسان ها از نظر اخلاق، چندان برای استعمار مطرح نبود، نیازی به آن نبود. ولی از روزی که دیدند آگاهی تدریجا دارد پیدا می شود، نمی شود جلوی آگاهی را گرفت و مردم را برای همیشه در بی خبری گذاشت، گفتند حالا وقت این است که آن بال دیگر را از مردم بگیریم و آن، بال اخلاق، بال پاکی و طهارت است. اینجا بود که به مسئله ی اشاعه ی انواع فساد اخلاقها بعنوان یک مخدّر و یک امر تخدیر کننده پرداختند ولی این مسئله را به این نام نمی گفتند، همان را بنام تمدّن می گفتند، بنام پیشرفت، بنام آزادی.
بنام تمدن و پیشرفت و آزادی، از راه فساد اخلاق، بی حسی ایجاد کردند. انسان اگر عالم و آگاه هم بشود، وقتی که خلقش، روحیه اش فاسد شد، نه تنها آن آگاهی به سود خودش و جامعه اش نیست، بلکه همان آگاهی بیشتر به زیان جامعه اش تمام می گردد. می شود: «چو دزدی با چراغ آید، گزیده تر برد کالا». 
تا روزی که دزد نبود، چراغ نداشت، از روزی که چراغ پیدا کرد دزدش کردند که از آن چراغ به نفع دزدی استفاده کند. 
این یک برنامه ای بود که اشخاص آگاه متوجّه آن بودند. 
---
پیرامون جمهوری اسلامی، شهید مطهری، صص 52-56

۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۴۸
مصطفی امینی

دلم ز عشوه ی ترسا مثال صنعان است
هزار سجده ی عابد، فدای جانان است
چو شیخ، خواب شفا در سکوت ما دیده 
سکوت می کنم امّا دلم پریشان است.

(مصطفی امینی)

۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۷
مصطفی امینی

در زمانی که «نوری سعید» بر عراق حکومت داشت، یکی از نمایندگان مجلس عراق که شیعه بود و از بستگان مرحوم امینی به شمار می آمد، خدمت ایشان آمده بود. 
مرحوم آیت الله امینی از او پرسیده بود: 
شما وکلا این علم لدنی را از کجا آورده اید؟ ما در کارهای علمی خودمان برای اظهار نظر در هر موردی احتیاج به مطالعه و صرف وقت و بررسی و دقت نظر داریم، امّا چگونه است که شما وکلا این لایحه های سیاسی مهم را که به مجلس می آورند در عرض دو سه ساعت، تصویب یا رد می کنید؟ 
نماینده با خنده جواب داده بود: موضوع خیلی ساده است. ما صبح که به مجلس می رویم، اصلا نمی دانیم چه مسئله ای قرار است مطرح شود. اول وقت یک نماینده از جانب نوری سعید به مجلس می آید، خطاب به عده ای از وکلا می گوید: قل نعم، شما بگویید آری. 
به گروهی دیگر می گوید: قل لا، شما بگویید نه! 
به این ترتیب معلوم می شود که چه کسانی باید در موافقت با لایحه صحبت کنند و چه کسانی در مخالفت با آن. 
بعد هم که لایحه به مجلس آورده می شود، تازه از محتوایش باخبر می شویم و طبق یک دستور با یک قیام و قعود، نسبت به آن تصمیم می گیریم. 
"وضع در همه ی کشورها و حکومتها، تقریبا به همین صورت است، و این فقط در ایران اسلامی است که نمایندگان واقعی مردم با برخورداری از آگاهیهای اجتماعی و معیارهای مکتبی و استقلال رأی، در امر قانون گذاری تصمیم می گیرند." 
---
پ.ن : 
1- پیرامون انقلاب اسلامی، ص 164-165
2- حکایت ها و هدایت ها در آثار استاد شهید مرتضی مطهری، ص 292-293
3- نوری سعید، نخست وزیر غرب گرای عراقی

۳۰ آذر ۹۳ ، ۱۵:۳۵
مصطفی امینی

در صفحه ی شطرنج سیاست، شاه هم که باشی، بخواهی یا نخواهی، مهره ای!

به سیاست ها و سیاستمداران آمریکایی باید احترام گذاشت؛ آنان آموخته اند برتریشان را در عمل، نشان دهند و نه در شعار. 
---
نیمه ی پر لیوان، آنکه، نفت محدوده ی 50 دلاری و کمتر از آن، شانس یک توافق هسته ای (برد- برد) نه چندان پایدار را افزایش می دهد. 
اوباما به این برگ برنده دست کم تا انتخابات آتی که از منظر عقلا، رقابتی کاملا زنانه خواهد بود، نیازمند است. 
رئیس جمهور روحانی نیز، برای همراه نمودن بیشتر مجلس با خود از طریق چینش مطلوب کرسی ها (احتمالا بیشتر مجلسی تخصصی و کمتر سیاسی)، کنش عقلانی با محوریت مسئله ی هسته ای را، همچنان در دستور کار خود، نگه خواهد داشت.
---
خوش بینانه آنکه، علیرغم دشوار شدن شرایط در ماه های آتی، سال پیش رو سال موفقی خواهد بود. 
سیاستمداران ایرانی، باید با تمهیدات مبتکرانه، تصور امکان سرنگونی نظام سیاسی ایران را، در ماه های آتی و با توجّه به ناگواری شرایط، از ذهن رئیس جمهور اوباما و مشاورانش، همچنان دور نگاه دارند.
در غیر اینصورت، نیمه ی خالی لیوان، چشمگیر تر خواهد شد! 
--- 
یادمان باشد که در سالهای اخیر، تا کنون، قریب به 80 درصد وقایع در منطقه و جهان، مطابق منویّات سرکرده ها، بوقوع پیوسته است. 
اقتدارهای منطقه ای که یادتان هست، حالا آشفتگی و ناامنی سرمایه گذاری را بنگرید! 
بحران اقتصادی که یادتان هست؛ حالا پادشاهی دلار را مد نظر قرار دهید!
سکون اقتصادی و حرکت سرمایه که یادتان هست؛ حالا ذوق زدگی سرمایه ها برای حضور در بازارهای اروپایی و آمریکایی را در نظر بگیرید!
حرکت در حال توسعه ای ها به سمت صنایع ملّی نوظهور را که یادتان هست؛ حالا نابودی این صنایع در عصر جهانی شدن و تبدیل این موقعیت ها، به بازارهای مصرف و سرزمین های هدف را در نظر بگیرید!
پر واضح است که علیرغم هیاهوها، دیگران در موضع انفعالی محض قرار دارند! 
روسیه نیز احتمالا به زودی کوتاه بیاید، سابقه اش گواه این مسئله است، شاید چرخشی به سمت عربستان و ترکیه در منطقه و لبخندی پشت پرده به ایالات متّحده! 
و... 
---
ایران باید بیش از پیش خودش را آماده کند! 
مهره های منطقه ای، دل خوشی از سربازهای های ایرانی ندارند! 
وزیر باید همچنان به ترمیم چهره بپردازد. 
سربازان را همچنان باید در میدان نگاه داشت، کمک کنید تا سربازان قلعه شوند، یا فیل، یا اسب، امّا آنان را هرگز ترغیب به وزیر شدن نکنید، دستشان ییش از حد باز بشود، خراب می کنند.
حالا هنر این است که هوشمندانه و با تمهیدی همچون (راز سر به مهر) و با تداوم دیپلماسی خنده، بازی را به هم زد (نه مهره ها را به هم زد بلکه شاخ به شاخ شدن ها را تغییر موضع داد) ، لیکن ریسک آن بالاست، توصیه نمی شود. اگر ابزارش را به دست آوردید، در به هم زدن بازی، لحظه ای درنگ نکنید. یادتان باشد، هیاهو و جنجال نکنید. آرام. با خنده و محترمانه. خیلی با کلاس. از این بازی، بوی کیش و مات به مشام می رسد مراقب باشید.
به جامعه ی مدنی، بدبینانه و متوهمانه نگاه نکنید. آنها می توانند نیروهای کمکی خوبی باشند. تنفس بیشتر آنها، تجویز می شود. تنگ نظری نکنید. 
---
آیا شما نیز موافقید که غول های جهانی، بازی گردان تحولات جهانی هستند؟ 
دست های پشت پرده ای که عروسک ها را مطابق میلشان می گردانند! 
---
آری؛ در صفحه ی شطرنج سیاست، شاه هم که باشی، بخواهی یا نخواهی، مهره ای!
خیلی که تلاش کنی، می شوی شطرنج باز، مهره گردان، پشت پرده! 
به شدت نیز موافقم که هنر این است که باشگاه شطرنج ایجاد کنی، کارخانه ی مهره سازی تأسیس کنی و قواعد بازی را وضع کنی! 
از منظر من نیز، نه مهره ها و نه بازیکنان، بلکه باشگاه دارانِ خودکفایند که شایسته ی تمجید و احترامند

۲۹ آذر ۹۳ ، ۱۷:۰۲
مصطفی امینی