هر چند که اهل مطالعه نیستم و جاهلم، لیکن بطور کلّی، سبک مطالعۀ حقیر نیز چنین است:
1) از آن زمان که امور را پاره پاره کردی و در افراط خرد کوشیدی تا سلطه ات افزون شود، آهسته آهسته، دلزده و محتاط شدم و فریاد برآوردم، زیمل تو راست می گفتی مرا ببخش!
*
(بروز دلزدگی و احتیاط اجتماعی در مواجهۀ با تقسیم کار، تفریط عقلانیت و سلطۀ روزافزون)
2) شگفتا که جهان را، چه زیبا، به مانند بزرگ بازاری آشفته، تشبیه کرده ای، والرشتاین؛ تو را می ستایم که چنین، شب امتحان مرا آشفته نکردی!
*
(تشبیه نظام جهانی به بازار بزرگ - والرشتاین)
3) نخبگان قدرت دارند و متنفذین ثروت، نخبگان ثروت دارند و متنفذین قدرت؛ فرقی نمی کند، ناظری در کار نیست و همه اش باد آورده است؛ فساد را دریابیم که در این شوربای سیاست، بیداد می کند.
*
(فساد در چنگال قدرت و ثروت نخبگان و متنفذین)
4) تو که ادعا می کنی، ارز را به چند نرخ می فروشی؟، می دانستی که در اداره ات، فساد می کنی، هم شیک و هم قانونی
*
(ارز چند نرخی و فساد قانونی)
5) دهاتی هستی و خود را بسان شهریان در آیینه بر انداز می کنی، عجب تواضعی!، من نمی گویم، "کولی" می گوید؛ روزگارش را سیاه کن که چنین به سخره گرفته است تو را ای روستایی...
*
(خود آیینه سان)
و ....
-----------------------------------
پ.ن:
هنگامۀ مطالعۀ آثارشان، گاهی پدربزرگ اندیشمندان را یاد می کنم و گاهی فاتحه ای می فرستم، با اندیشه هایشان بازی می کنم و از مطالعه، چنین لذت می برم، امتحان کنید، بهتر از "حمّالی" و به خاطر سپردن های اسکنیست!
(با احترام - م.ا)