قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

۹ مطلب در شهریور ۱۳۹۳ ثبت شده است

در زمانه ی غاصبان بد فرهنگ 
غنچه های باغچه ی شهر رنگارنگ 
چون حیات شهر در خطر دیدند 
بر شکفتن گلبرگ هاشان، بخندیدند 
چون ز باغبان باغچه صفا دیدند 
در وفای عهد خویش کوشیدند 
گر چه آرزو به دل بودند 
یا هوا خواه دنیای گل بودند 
نوجوان، جوان، ز رؤیا پر 
عاشق شکفتن و حوری و گل 
لیک، شهر، شهر آنان بود 
بستر حیات باغچه، ایران بود
فصل امتحان چو ز ره رسد
آزمون است و درس و لحد 
غنچه های مکتب ایمان 
عاملان منطق و قرآن
دیده ها بستند و با احسان 
در هوای حیات جاویدان 
جان، فدای سرزمینشان ایران 
دوستان حیات دنیایی 
این سرا، سرای آزمون و خطاست 
هر که را هست حیات جاویدان 
امتحان داده، پیروزمند این میدان 
من نه از خیل آن شهیدانم 
نه هوا خواه غنچه های ایرانم 
لیکن، این نکته می دانم 
که شکست فنا، هنرمندی ست 
و هنر را رجال خدا 
سحر در آستین، هستی ست ... 
...
نه فرشتگانی آسمانی بودند و نه حوریانی هدیه داده شده به ساکنان زمین 
آنان زمینی بودند ... خاکی خاکی ... با همه ی خصایص انسانی ... 
و همه ی آرزوهای بشری ... 
عاقبت همه می میریم، مگر غیر از این است، آیا می توانی از مرگ فرار کنی؟!
دشوار است بتوانی از زمان عبور کنی، زمان را شکست دهی و پیروز این مبارزه ی دشوار باشی ... 
جاودانه شدن، زحمت می خواهد ... خیلی سخت است ... 
مثلا باید سالها درس بخوانی، دانشمند بشوی، ابداعی داشته باشی، تا یادت برای همیشه در دلها بماند ... باید خدمتی یا زحمتی برای بشریت داشته باشی ... 
کمترین دستاورد، این بچه هایی که به هر دلیلی عزیزترین دارایی خود را تقدیم وطنشان و باورهایشان کردند، همین است، همین جاودانگی ... 
می بینی چه معامله ای کردند ... همه اش سود است ... 
عاقبت می میری، چند روزی هم شیون می کنند، سالگردی هم برایت می گیرند و تمام! 
امّا فدائیان وطن را بنگر ... برای همه عزیزند ... 
جاودانگی کمترین دستاورد ایثاری بود که آنان نمودند ... 
یادشان گرامی ... 
با ارادت.

۳۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۷
مصطفی امینی

مردی، افلاطون را گفت: زن گیرم؟ یا نه؟ 
گفت: هر چه کنی، ترا پشیمانی آرد!

۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۵۷
مصطفی امینی

ظریفی، زنی ادیب را در بغداد دوست می داشت. نامه ای به او نوشت و از وی اجازه خواست تا به زیارتش رود. و در پایان نامه نوشت خدا، من و تو را از لغزش باز دارد! 
و زن در پاسخ او نوشت: ای سلیم! اگر دعای تو پذیرفته شود، پس از دیدن من چه بهره ای خواهی برد؟ 

۱۴ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۵۵
مصطفی امینی

کتاب ( شیب ) ، نوشته ی ( ست گودین ) با ترجمه ی ( محمد خضرزاده ) ، اثری ست زیبا و فلسفی و مملوء از معادلات و فرامین و قوانین ، که به ما جماعت ( ایرانی ) ، یاد می دهد:
( چه موقع، کار خودمان را وِل کنیم! ) . 
خواستم بگویم ای کاش ، این جناب گودین، پیش از تألیف این کتاب، سفری به ایران می داشتند و یا زین پس سیاحتی داشته باشند و مدّتی نیز در میان ایرانیان روزگار سپری کنند! 
قطعا، پس از آن، تجدید نظر اساسی در محتوای کتاب خواهند نمود و در مقدمه ی آن، اثر را مدیون زندگی در میان مردمان این دیار، خواهند دانست! 

۱ نظر ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۰۰
مصطفی امینی

بزرگی گفته است: ( عزلت ) بدون ( عین ) علم، ( زلت ) یعنی لغزش است و بدون ( زاء ) زهد، ( علت )، ( یعنی بیماری ) است.

۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۳
مصطفی امینی

رسم و آیین، پادشاه همه است! 
همه چیز، نسبی است! 
نسبیت باور! 
------------------------------------
هنگامیکه داریوش، پادشاه ایران بود، یونانیانی را که به بارگاهش آمده بودند فراخواند و از آنان پرسید که در برابر خوردن گوشت پیکر بی جان پدرانشان، چه می خواهند. آنها پاسخ دادند که به هیچ بهایی در این جهان، این کار را نخواهند کرد. آنگاه داریوش در پیش یونانی ها و به میانجی یک مترجم، به گونه ای که یونانی ها از گفت و گو سر در بیاورند، از برخی هندیان کالاتیایی، که در واقع پیکر بی جان پدرانشان را می خوردند، چنین پرسید که در برابر سوزاندن کالبد پدرانشان ( که آئین یونانیان بود ) ، چه می خواهند. آنها فریادی از ترس برکشیدند و او را از گفتن چنین چیز وحشتناکی باز داشتند. 
پس کدام یک بر حق اند، یونانی ها یا کالاتیایی ها؟ 
شاید پندار خوردن پدر و مادر، اندکی رنگ از رخسارمان بپراند، امّا بیشتر از رنگ پریدگی رخسار کالاتیایی ها به هنگام سوزاندن پدر و مادرشان نخواهد بود. 
هرودت، تاریخ نگار یونانی، این داستان را بازگو کرده است و هم اوست که در پایان این داستان، آری گویانه از پیندار شاعر بازگفت می آورد که « رسم و آئین، پادشاه همه است ». 
ما نیز در پایان این داستان می توانیم با هرودت هم رأی باشیم. 
موضوع این نیست که یک سو بر حق اند و سوی دیگر بر خطا؛ « پاسخ درست وجود ندارد » 
هر گروه برای خود، آئین نامه ای از سنّت ها و آئین ها دارد؛ هر کدام درست بر پایه ی آئین نامه ی خود رفتار می کند و برای همین آئین نامه است که هر سو، در جایگاه پاسداری در این مورد، آنچه از نگر اخلاقی درست است مطلق نمی نماید. 
می تواند این روش یا روش دیگر درست باشد. درست بودن بسته به فرهنگ یا آئین های گروه های اجتماعی درگیر است و همانا نمونه های بی شمار دیگر نیز از چنین ناسازگاری های فرهنگی، هم گیتا شناختی و هم تاریخی، هست. 
از چنین مواردی است که یک نسبیت باور برهان می آورد که در کل، حقایق مطلق یا جهان روا وجود ندارند: 
همه ی ارزیابی ها و برآوردهای اخلاقی می باید تنها در پیوند با هنجارهای اجتماعی گروه درگیر انجام شوند. 
پیشنهاد نسبیت باور، در عمل این است که ما داوری های اخلاقی مان را همچون داوری های زیباشناختی بپنداریم. 
--------------------------------------------
پ . ن: کتاب 50 ایده ی فلسفه که باید بدانید - بن دوپره ؛ ترجمه مهرداد پورعلم

۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۳۶
مصطفی امینی

در بیست و پنجمین باب ( ربیع الابرار ) آمده است که عربی نماز خویش، سبک می گزارد. 
علی (ع)، به تازیانه بر او ایستاد و گفت: بار دیگر بخوان! 
چون نماز به آخر برد، او را گفت: این بهتر بود یا نماز نخستین؟ 
گفت: نخستین، چه آن، از آنِ خدا بود و این، از آن تازیانه!

۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۵۳
مصطفی امینی