قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

۱۱ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

رسیدگی ز مطالب گذشتن است اینجا
به مدعا نرسیدن، رسیدن است اینجا
خراب هر که شد، از سیل می شود ایمن
علاج مرگ ز جان دست شستن است اینجا
وصال کعبه طلب می کنی، شتابان باش
که چوب منع، نفس راست کردن است اینجا
ز فکر توشه مکن دوش خود گران زنهار
که زاد راه، دل خویش خوردن است اینجا
غزاله ای که قرار از تو برده تسخیرش
کمند گردنش از خود گسستن است اینجا
به پای سعی ره دور عشق طی نشود
علاج، هر قدم از خویش رفتن است اینجا
فتاده است ترا رشته نظر کوتاه
وگرنه تنگتر از چشم سوزن است اینجا
ز دیده نگران است روشنایی دل
که آفتاب، نظر باز روزن است اینجا
به ذره ذره چو ریگ روان درین وادی
به هر چه می نگرم، گرم رفتن است اینجا
درین ریاض اگر باغ دلگشایی هست
چو غنچه سر به گریبان کشیدن است اینجا
چو خوشه گردی دعوی مکش به عالم خاک
که برق تیغ حوادث به خرمن است اینجا
توان به زخم زبان برگ شادمانی یافت
که خار را گل عشرت به دامن است اینجا
درین خرابه اگر هست شغل دلچسبی
به آه، خانه دل پاک رفتن است اینجا
نشاط دهر به زخم ندامت آغشته است
شراب خوردن ما شیشه خوردن است اینجا
ز سیل حادثه صائب زمانه خالی نیست
نه جای راحت و هنگام خفتن است اینجا
(صائب)
۲۳ دی ۹۳ ، ۱۸:۰۱
مصطفی امینی

افسوس که اطراف گلت خار گرفت
زاغ آمد و لاله را به منقار گرفت
سیماب زنخدان تو آورد مداد
شنگرف لب لعل تو زنگار گرفت
(مهستی گنجوی)

۲۲ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۵
مصطفی امینی

غم عشق نکویان، چون کند در سینه‌ای منزل
گدازد جسم و گرید چشم و نالد جان و سوزد دل
دل محمل نشین، مشکل درون محمل آساید
هزاران خسته جان افشان و خیزان از پی محمل
میان ما بسی فرق است ای همدرد دم درکش
تو خاری داری اندر پا و من پیکانی اندر دل
نه بال و پر زند هنگام جان دادن ز بیتابی
که می‌رقصد ز شوق تیر او در خاک و خون بسمل
در اول عشق مشکل‌تر ز هر مشکل نمود اما
ازین مشکل در آخر بر من آسان گشت هر مشکل
به ناحق گرچه زارم کشت این بس خونبهای من
که بعد از کشتنم آهی برآمد از دل قاتل
ز سلمی منزل سلمی تهی مانده است و هاتف را
حکایت‌هاست باقی بر در و دیوار آن منزل
(هاتف اصفهانی)

۲۰ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۴
مصطفی امینی

ای که در ره عرفان، مستمند برهانی
ترسمت چو خر در گل، عاقبت فرو مانی
سبحه زهد و سالوسی، خرقه زرق و شیادی
آه ازین خدا ترسی، داد از این مسلمانی
مشکل ار بکف آری، بعد از این بدشواری
آنچه داده‌ای از کف پیش از ین بآسانی
این ضیا ندارد مه، این صفا ندارد گل
کس بتو نمی مٰاند، تو بکس نمی مانی
روشنی طور است این، یا فروغ آن چهره
موج بحر نور است این، یا ریاض پیشانی
ای هلاک چشمت من، تا بچند مخموری
ای اسیر زلفت دل، تا به کی پریشانی
کرده از دل و جانت، ای جهان زیبائی
آسمٰان زمین بوسی، آفتاب دربانی
نیستم چو نامردان، در لباس رعنائی
سرکش و سرافرازم، شعله سان به عریانی
کار من رضی از زهد چونکه بر نمی‌آید
می روم تلافی را بعد ازین به رهبانی
(رضی‌الدین آرتیمانی)

۱۹ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۴
مصطفی امینی

گاهی به غم و گهی به شادی
دکان خوشی درش گشادی
هر رخت که بود در خزینه
بر درگه خویشتن نهادی
از خود بخری به خود فروشی
در بیع و شری چه اوستادی
سرمایهٔ ما به باد دادی
با ما تو کجا در اوفتادی
معشوق خودی و عاشق خود
هم عشق و داد خویش دادی
فرزند تو اَند جمله عالم
اسرار تو است هر چه زادی
تو سید عالمی به تحقیق
زآنروی که پادشه نژادی
(شاه نعمت‌الله ولی)

۱۸ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۳
مصطفی امینی

از آنجایی که به فراگیری «طرح انتقاد از خود»، اعتقاد عمیق دارم، شروع به کاوش «خود» از نگاه دوستانم نموده ام. 
بعبارت دیگر، با در نظر گرفتن ملاکهایی، از جمع دوستانم، تعدادی را انتخاب کرده ام و از آنان خواسته ام، به صریح ترین حالت ممکن، نقاط قوّت و ضعف مرا، متذکر شوند. 
خواه با زبان، خواه با قلم، خواه مستقیم و رو در رو، خواه غیر مستقیم و به مدد تکنولوژی. 
بدیهی است ضمن پرهیز از هرگونه ملاحظه ای، این نقدهای نایاب و گرانبها را، به مرور و بصورت مجزا، در این محیط، بازگو می کنم. 
از بیان تعارفات و نقاط قوّت، صرف نظر کرده و صرفاً صورت صریح نقد را مطرح می کنم. 
خلاف تصور برخی دوستان که سفارش به پرهیز از این اقدام نموده اند، سخت بر این باورم که نه تنها، شخصیت مرا زیر سؤال نخواهد برد، بلکه می تواند، گامی مؤثر در احیای صراحت فراموش شدۀ جامعۀ تعارف زدۀ ما باشد. 
باشد که دوستان دیگر نیز یاری کنند و این مهم، رسمی شود برای همۀ ما.
با احترام.

۱۷ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۹
مصطفی امینی

آیا، ما ایرانی ها، عادتمان است، که یا از این طرف بام افتیم یا از آن طرف؟ 
اصلا قبول دارید که چنینیم؟ 
دندانم که خراب شود، ناکارآمد شود، درد کند، بپوسد و به عامل مزاحمی در دهانم تبدیل شود، به پزشک مراجعه می کنم، به دندانپزشک! 
او هم بر مبنای علمی که آموخته است، به مدد ابزاری که در اختیار دارد، مطابق استانداردهایی، اقدام به مداوای دندانم می کند. 
معقولانه نیست، برای درمان این عارضه، به غلام ماست بند، یا حسن نانوا، یا عبدالرضا کبابی، مراجعه کنم. سه سوت (پیرایشگر محله مان)، جواد سبزی فروش، اسماعیل یخچال ساز و استاد رضا بنّا هم به طریق اولی، در این دایره می گنجند. 
اصلا بر فرض که به آنها مراجعه کنم و درد دندان را گزارش دهم؛ ورای نسخه پیچی های دم دستی (ژلوفن، پروفن و ...) ، آدرس دکتر تقی جراح را می دهند. 
دندانپزشک شیرین زبان محله مان را می گویم. 
این یک قاعدۀ خیلی خیلی پیش پا افتاده است! 
دموکرات ترین کشورهای دنیا هم که سفر کنی، همین است! 
آنچه که به چشم می آید این است که مردم، نخبگان (نمایندگان منتخب) را انتخاب می کنند و نخبگان، بر مبنای دانشی که به آن مجهز می باشند و در بستر برنامه ریزیهای بلند مدّت و نگاه کلان، تصمیم ساز و مجری برنامه ها می شوند. 
مسئولیتش را می پذیرند و پیامدهای تاریخی و حقوقی اقداماتشان را نیز بر عهده می گیرند.
خیلی وقت است، سیاست، نهادی شده است و نخبگان، دارای نهاد! 
دوران سیاست به مثابۀ یک کالای دم دستی و کوچه بازاری، به سر آمده است.
«همه چیز را همه کس دانند و همه کس هنوز از مادر زاده نشده اند!»
قرار نیست، همه کس تصمیم گیر همه چیز باشند.
نگارنده، رئیس جمهور روحانی را بسیار دوست دارد، او را می پسندد، رئیس جمهور روحانی، مرد مقتدریست، با صلابت راه می رود، گرم و سرد روزگار چشیده است، متفکر است و می داند چه می کند. او نشانی از رهبری دارد، صفتی از موسوی، یک ویژگی از هاشمی، رویه ای از خاتمی و خصیصه ای از احمدی نژاد. 
برای همین است که او را معقولانه، می پسندم. 
آرام است و صبور، دوست داشتنی و خوش خنده، جدّی و با اراده، انتقاد پذیر و شنونده. 
امّا درد دلی هم با او دارم. 
جناب آقای دکتر روحانی! 
امیدوارم حالتان خوب باشد، می دانم چه دشوار، کشور را در این بحران روزگار ناپسند، اداره می کنید، دستتان درست. 
امّا، جناب آقای رئیس؛ 
راستش را بخواهید، موضعتان پیرامون همه پرسی، از زاویه ای، به دلم ننشست. یعنی بهتر بگویم، آنکه شاید اکنون زمان مناسبی برای طرح آن نبود. 
حقیقت آنکه، اگر در سطح کلان، به نتیجه ای رسیده اید که باید تصمیمات حساسی در برخی مسائل اتّخاذ کنید، خب، البته که شما آگاه ترید و دایرۀ معلوماتتان بیشتر. اشکالی هم ندارد، آن تصمیمات را اتّخاذ کنید. امّا خواهشا عوارض تاریخی و حقوقی آنرا نیز در نظر داشته باشید، بپذیرید و امکان قضاوت تاریخی را به آیندگان بدهید. 
زیبنده، آن است که چنین تصمیماتی به نام مردم تمام نشود. شما تا کنون نیز، ایثار فراوان نموده اید. خواهشا این فداکاری را نیز متقبل شوید.
البته از زاویۀ دیگر اینکه، شاید شما در اندیشۀ مهر تأییدی برای منافع ملّی و دستاوردهای کلان باشید، که البته این بسیار خوب است. یا در حوزه های دیگر، در اندیشۀ روزآمدی باشید که آن نیز پسندیده است.
امّا اگر قرار است، از مسئله ای چشم پوشی شود و ...، خواهشاً عوارض جانبیش را نیز، متقبل شوید. 
قانون اساسی ما، ورای نیاز به روزآمدی که بعضاً احساس می شود، هنوز هم کارآمد و مدرن است. می توان در ضرورت اجرای دیگر اصول احیاناً بر زمین مانده اش هم، تدبیری اتّخاذ کرد. شاید وقت کافی برای همه پرسی، وجود داشته باشد. 
دوست تان دارم.
برایتان آرزوی موفقیت می کنم. 
با احترام.

۱۶ دی ۹۳ ، ۱۷:۵۶
مصطفی امینی