قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

کتاب ( شیب ) ، نوشته ی ( ست گودین ) با ترجمه ی ( محمد خضرزاده ) ، اثری ست زیبا و فلسفی و مملوء از معادلات و فرامین و قوانین ، که به ما جماعت ( ایرانی ) ، یاد می دهد:
( چه موقع، کار خودمان را وِل کنیم! ) . 
خواستم بگویم ای کاش ، این جناب گودین، پیش از تألیف این کتاب، سفری به ایران می داشتند و یا زین پس سیاحتی داشته باشند و مدّتی نیز در میان ایرانیان روزگار سپری کنند! 
قطعا، پس از آن، تجدید نظر اساسی در محتوای کتاب خواهند نمود و در مقدمه ی آن، اثر را مدیون زندگی در میان مردمان این دیار، خواهند دانست! 

۱ نظر ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۰۰
مصطفی امینی

بزرگی گفته است: ( عزلت ) بدون ( عین ) علم، ( زلت ) یعنی لغزش است و بدون ( زاء ) زهد، ( علت )، ( یعنی بیماری ) است.

۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۴۳
مصطفی امینی

رسم و آیین، پادشاه همه است! 
همه چیز، نسبی است! 
نسبیت باور! 
------------------------------------
هنگامیکه داریوش، پادشاه ایران بود، یونانیانی را که به بارگاهش آمده بودند فراخواند و از آنان پرسید که در برابر خوردن گوشت پیکر بی جان پدرانشان، چه می خواهند. آنها پاسخ دادند که به هیچ بهایی در این جهان، این کار را نخواهند کرد. آنگاه داریوش در پیش یونانی ها و به میانجی یک مترجم، به گونه ای که یونانی ها از گفت و گو سر در بیاورند، از برخی هندیان کالاتیایی، که در واقع پیکر بی جان پدرانشان را می خوردند، چنین پرسید که در برابر سوزاندن کالبد پدرانشان ( که آئین یونانیان بود ) ، چه می خواهند. آنها فریادی از ترس برکشیدند و او را از گفتن چنین چیز وحشتناکی باز داشتند. 
پس کدام یک بر حق اند، یونانی ها یا کالاتیایی ها؟ 
شاید پندار خوردن پدر و مادر، اندکی رنگ از رخسارمان بپراند، امّا بیشتر از رنگ پریدگی رخسار کالاتیایی ها به هنگام سوزاندن پدر و مادرشان نخواهد بود. 
هرودت، تاریخ نگار یونانی، این داستان را بازگو کرده است و هم اوست که در پایان این داستان، آری گویانه از پیندار شاعر بازگفت می آورد که « رسم و آئین، پادشاه همه است ». 
ما نیز در پایان این داستان می توانیم با هرودت هم رأی باشیم. 
موضوع این نیست که یک سو بر حق اند و سوی دیگر بر خطا؛ « پاسخ درست وجود ندارد » 
هر گروه برای خود، آئین نامه ای از سنّت ها و آئین ها دارد؛ هر کدام درست بر پایه ی آئین نامه ی خود رفتار می کند و برای همین آئین نامه است که هر سو، در جایگاه پاسداری در این مورد، آنچه از نگر اخلاقی درست است مطلق نمی نماید. 
می تواند این روش یا روش دیگر درست باشد. درست بودن بسته به فرهنگ یا آئین های گروه های اجتماعی درگیر است و همانا نمونه های بی شمار دیگر نیز از چنین ناسازگاری های فرهنگی، هم گیتا شناختی و هم تاریخی، هست. 
از چنین مواردی است که یک نسبیت باور برهان می آورد که در کل، حقایق مطلق یا جهان روا وجود ندارند: 
همه ی ارزیابی ها و برآوردهای اخلاقی می باید تنها در پیوند با هنجارهای اجتماعی گروه درگیر انجام شوند. 
پیشنهاد نسبیت باور، در عمل این است که ما داوری های اخلاقی مان را همچون داوری های زیباشناختی بپنداریم. 
--------------------------------------------
پ . ن: کتاب 50 ایده ی فلسفه که باید بدانید - بن دوپره ؛ ترجمه مهرداد پورعلم

۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۳۶
مصطفی امینی

در بیست و پنجمین باب ( ربیع الابرار ) آمده است که عربی نماز خویش، سبک می گزارد. 
علی (ع)، به تازیانه بر او ایستاد و گفت: بار دیگر بخوان! 
چون نماز به آخر برد، او را گفت: این بهتر بود یا نماز نخستین؟ 
گفت: نخستین، چه آن، از آنِ خدا بود و این، از آن تازیانه!

۱۲ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۵۳
مصطفی امینی

حکیمی گفت: همچنان که تعادل مزاج آدمی بر اثر کفایت عنصرهای چهارگانه حاصل می شود، نظام دنیا نیز که به حیات آخرت می انجامد، به حصول نمی پیوندد مگر به هماهنگی چهار گروه از مردم، که همچون عناصر چهارگانه، در نظم دادن آدمیان می کوشند. 
نخست: صاحبان دانش و معرفت ، که سبب استواری دنیا و دینند و همانند آبند در عناصر دیگر. دوم: جنگاوران و سپاهیانند، که همانند آتشند در طبایع. سوم: بازرگانان و پیشه ورانند که فراهم آورندگان اسباب زندگی مردمند و همانند هوا اند. و چهارم: کشاورزانند که روزی مردم را فراهم می آورند و همچون زمینند. 
و همچنان که اگر یکی از عناصر فزونی گیرد و از حد خویش درگذرد، فساد به احوال مزاج راه می یابد، هر یک از این گروه ها نیز چون فزونی گیرند، احوال جامعه چنین خواهد شد!

۱۱ شهریور ۹۳ ، ۰۱:۵۱
مصطفی امینی

آسمونُ دوست دارم
حتّی بیشتر از ستاره 
ولی این حرف قشنگُ
میزنم با کلّی ناله 
آسمون وقتی قشنگه
که باشه خورشید ستاره
آسمون به شرط خورشید
بدلش فایده نداره 
...
به ستاره ها بگوئید 
که خورشید، عزیز می مونه 
بیخودی، نقشه نریزند 
هنوزم خورشید همونه
هنوزم برای ما ها 
اسم اختر، یه نشونه
توی این شلوغی شهر 
یاد اون، تو دل می مونه
...
هنوزم مثل قدیما 
او یه مرد مهربونه 
هنوزم مثل یه شمعی 
توی تاریکی می مونه 
نداره ترسی ز سوختن 
میسوزه تا ره بمونه 
مثل خورشید که یه عمره 
ایستاده تا شب نَمونه
...
همگی به گوش، خبردار 
داره میده وعده بیدار 
به همون نشونی ای که 
گفته بود، میره شب تار 
به خدا یه روزی آخِر 
صبح میشه وعده ی دیدار 
سَحرِ، قرآن بخونید 
نزدیکه طلوع اون یار 
...
اینایی که نا امیدن 
وعده ی سیاهی میدن 
اینایی که دل بریدن 
رسم نامردا رو دیدن 
همگی به گوش، خبردار 
داره میشه صبح دیدار 
یه خبر دارم که نابه 
داره میشه فجر بیدار 
... 
قبل اون باید بدونید 
دو تا اتفاق تلخه 
یکیش از جانب بلخه 
میسوزه هر کی که فَلخه 
دومیش که خیلی تلخه 
میکشه هرکی که سَلخه
بین این دو تا نشونی 
روزگار اهل، تلخه 
... 
همگی به گوش، خبردار 
میگذره این شبای تار 
گِردِ این چرخ زمونه 
دائما اینجور نَمونه
وقت چرخیدن دنیا 
نزدیکه ، اینها، نشونه 
منتظر باشید عزیزان 
وقتشُ خدا میدونه

-------------------------------
با ارادت 

۰۷ شهریور ۹۳ ، ۱۹:۲۲
مصطفی امینی

خواندیم در کتاب و شنیدیم بارها
کاندر جهان فضیلت،اصل سعادت است
خرّم کسی که در ره تقوی نهاد گام
خوشبخت آنکه پیرو حق و حقیقت ست
انسان به نام و ثروت و جاه و مقام نیست
فضل بشر، به راستی و آدمیت است
گفتند کسب فضل و ادب کن که هر که کرد
عمرش قرین شادی و اقبال و عزّت است
سر پیش کس فرود میاور ز روی عجز
روح ذلیل منشاء هر ننگ و ذلّت است
جز راه حق مپوی و بجز حرف حق مگوی
اینست آنچه شیوه ی اهل طریقت است
آزادگان به راه حقیقت دهند جان
فضل و هنر، نشانه ادبار و نکبت است
هر جا هنروریست بصد رنج مبتلاست
هرکس که پاک زیست، اسیر مصیبت است
آزادگی نماند، که از او دهم نشان
آزاده را نصیبی اگر هست، محنت است
دیدم نوای عشق و حقیقت بشد خموش
هر چیز جلوه گاه مَجازست و صنعت است
قدر کسان به فضل و شرف، استوار نیست
ناکس نگر به مسند اقبال و حشمت است
خالی شده ست بیشه ز شیر ژیان چنانک
روباه را برای تکاپوی، فرصت است
باری میان آنچه شنیدیم و خوانده ایم
با آنچه دیده ایم تفاوت به غایت است
یارب کدام راه، ره نیکبختی است
فکرم در این قیاس گرفتار حیرت است
من جز بسوی حق و شرف، رو نمی کنم
هر چند کس نه طالب حق و فضیلت است
گنج قناعت و هنر ای دل، مراد ماست
گوهر چو دست داد، به دریا چه حاجت است؟

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۱۷
مصطفی امینی