آسمون به شرط خورشید - مصطفی امینی
آسمونُ دوست دارم
حتّی بیشتر از ستاره
ولی این حرف قشنگُ
میزنم با کلّی ناله
آسمون وقتی قشنگه
که باشه خورشید ستاره
آسمون به شرط خورشید
بدلش فایده نداره
...
به ستاره ها بگوئید
که خورشید، عزیز می مونه
بیخودی، نقشه نریزند
هنوزم خورشید همونه
هنوزم برای ما ها
اسم اختر، یه نشونه
توی این شلوغی شهر
یاد اون، تو دل می مونه
...
هنوزم مثل قدیما
او یه مرد مهربونه
هنوزم مثل یه شمعی
توی تاریکی می مونه
نداره ترسی ز سوختن
میسوزه تا ره بمونه
مثل خورشید که یه عمره
ایستاده تا شب نَمونه
...
همگی به گوش، خبردار
داره میده وعده بیدار
به همون نشونی ای که
گفته بود، میره شب تار
به خدا یه روزی آخِر
صبح میشه وعده ی دیدار
سَحرِ، قرآن بخونید
نزدیکه طلوع اون یار
...
اینایی که نا امیدن
وعده ی سیاهی میدن
اینایی که دل بریدن
رسم نامردا رو دیدن
همگی به گوش، خبردار
داره میشه صبح دیدار
یه خبر دارم که نابه
داره میشه فجر بیدار
...
قبل اون باید بدونید
دو تا اتفاق تلخه
یکیش از جانب بلخه
میسوزه هر کی که فَلخه
دومیش که خیلی تلخه
میکشه هرکی که سَلخه
بین این دو تا نشونی
روزگار اهل، تلخه
...
همگی به گوش، خبردار
میگذره این شبای تار
گِردِ این چرخ زمونه
دائما اینجور نَمونه
وقت چرخیدن دنیا
نزدیکه ، اینها، نشونه
منتظر باشید عزیزان
وقتشُ خدا میدونه
-------------------------------
با ارادت