بارها گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم:
با «زبان نخبگانی» نمی توان جامعه را اصلاح کرد و یا اهداف مد نظر را جامۀ عمل پوشاند.
نه « ذهن توده ای و زبان نخبگانی داشتن» کار ساز است و نه « ذهن و زبان نخبگانی داشتن» چاره ساز است.
«باید ذهنی نخبگانی داشت و زبانی توده ای»
وقتی انسان، حوادث تاریخی را مشاهده می کند، می بیند؛ آنچه که مصلحان و زمامداران را در پیشبرد منویاتشان، یاری رسانده است، همین گزارۀ راهبردی بوده است. شما به رفورم مذهبی یا انقلاب ها؛ همین انقلاب 57 ایران خودمان؛ بنگرید، جز وجود ذهنی نخبگانی در پنهان زبانی توده ای نمی یابید.
حال، ابهامی که ممکن است پیش آید، رابطۀ این مهم با عوام گرایی است. ارتباط تنگاتنگی که به واسطۀ وجود شباهتهای بسیار و اختلافات اندک، سبب بروز مثلاً نوعی تضاد ارزشی می شود.
این دیگر به مهارت و هنر نخبگان بستگی دارد که باید بتوانند نوعی تناسب مطلوب را برقرار کنند.
حتی شاید بتوان در داستانهای انبیاء و وحی نیز این مهم را یافت.
آیا جز این است که در زبان وحی، «ذهنی نخبگانی در پنهانِ زبانی توده ای» وجود دارد؟
احساس نگارنده این است که مغفول ماندۀ مصلحان اجتماعی و ابزار راهبردی لایه های قدرت این روزها، هنوز هم، همان گزارۀ مذکور است.
تا نظر شما چه باشد؟
(با احترام - م.ا)