قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

۳۷ مطلب با موضوع «سروده ها» ثبت شده است

ساده ام 
تنهایم
شور در سر دارم 
عاشقم 
عاشق تنهایی دل 
نور در دل دارم
روزگارم بد نیست 
در جوار گل یاس 
می خوانم 
می دانم 
که در این منزلگه 
چند روزی مهمان خواهم بود 
عاقبت باید رفت
باید از این همه غوغا بگریخت 
باید تنها ماند 
تنها رفت 
و در آن خلوت دل
همگان را دریافت ...

۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۱۳
مصطفی امینی

ای که شب را با تو سر کردم 
چرا دیدم که صبح 
در کنار دیگری بنشسته ای 
آخر چرا 
شرط انصافت کجا رفته ست مهمانی 
چرا زنگی 
چرا رومی 
دلم یکرنگ می خواهد 
چرا بومی 
چرا بومی 
در این نقاشی دنیا 
فقط یک قطره ی رنگی
چرا پنداشتی آخر 
که اینجا بوم صد رنگی 

۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۹
مصطفی امینی

باران اردیبهشتی 
غبار شهر گرفتی 
غبار دلهامان نیز 
ببار و ببار و بگیر

۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۷
مصطفی امینی

خوب و بد خلق در این زندگی 
نسبی و فرضی و پر از شائبه ست 
ظن و گمان همه ی دلبران 
منشاء این حساب بی قاعده ست

۱۲ ارديبهشت ۹۳ ، ۱۱:۰۷
مصطفی امینی

جسم فانی بی غذا ، پَر پَر شود 
در قضای دوستان ، احقر شود 
عقل را همچون بدن ، پندار تو
چون که او هم ، بی ادب ، ابتر شود 
------------------------------------------------

با ارادت

مصطفی

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۴۷
مصطفی امینی

گاه و بیگاه 
دلم می خواهد 
قفس سینه ی پژمرده ی خود بشکافم 
و برون آورم آن قلب پریشان و حزین 
و بگیرم در دست 
بفشارم محکم 
و بگویم ای قلب 
ز چه رو با من درمانده به جنگ آمده ای 
من چه کردم با تو 
که چنین 
سالها زندگیم را 
تو پریشان کردی 
اندکی سازش کن 
طاقتم سر بردی 
آخر ای قلب کمی ساکن باش 
ز چه می ترسی تو 
که چنین بر در و دیوار دلم ضربه زنی 
نکند میترسی 
اندکی ساکن باش 
من ندارم ترسی 
ساکن شو 
خسته ام کردی تو 
خسته و دلزده از این دنیا 
وقت خوابت نرسیده ست چرا 
ساکن شو .

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۴۰
مصطفی امینی

چون
با دیده ی سر 
بنگری ای دوست 
صفحه ی شطرنج زمان را
بر تخت خلافت 
جز شاه نبینی
امّا 
چون 
با دیده ی دل 
بنگری احوال شهان را 
دریابی مُثلی بودن احوال جهان را
آنگاه 
نیابی هرگز 
در صفحه ی شطرنج
آن شاهوش شاه شهان را 
زیرا
مهره گردان است آن رهبر دل 
و چنین است که می گویندت 
در صفحه ی شطرنج 
تمام مهره ها سرباز اند ... 
----------------------------------
مهملات - حقیر 
پنجم روزِ اول ماهِ نود و سه شمسی

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۳۲
مصطفی امینی