قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

۱۲ مطلب با موضوع «طنز» ثبت شده است

کوچکتر که بودم، بزرگترها، تمهیدات جالبی برای سرگرم نمودنم در نظر می گرفتند. 
از خرید اسباب بازی گرفته ، تا بازی با همبازیها و ... 
حالا که می اندیشم، متوجه می شوم که براستی، چقدر تلاش می شده است تا مُفت نفهمم کیستم، چیستم، از کجا آمده ام و از برای چیستم.
سرمان گرم می شد به هر حال... 
یادش بخیر... 
اسباب بازیهای جالبی هم داشتم؛ از گاری و بلدوزر و هواپیما گرفته تا جرثقیل و هلیکوپتر و تراکتور و...
خودم امّا بازی با مجتبی و ابوالفضل و ... را بیشتر می پسندیدم. 
بازی های جالبی هم می کردیم انصافاً... 
هزینه اش را هم می پرداختیم ... 
شاخه های مرحوم درختچۀ یاسِ بنفشِ حیاط خانه مان شاهدند در سرای باقی انشاءالله 

حالا که کمی پا به سن گذاشته ام امّا خلوت و تنهایی را ترجیح می دهم به همۀ آن بازیها.
گاهی نیز به مرور خاطرات آنروزها سرمان گرم است 
تداعی، خنده بر لبهایم می نشاند... پشیمان نیستم... خیلی زیباست

مقصود آنکه برخی کلیدواژه های مرسوم این روزها، مرا به یاد آن روزها می اندازد؛ نمی دانم این بواسطۀ گمشده ای است که در گذشته ام در جست و جوی آنم؛ یا واژه ها، در این کودکستان زندگی، اسباب بازیهای مدرن شده اند. 
به هر حال سرگرم شدن بوسیلۀ این اسباب بازیها، خالی از فایده نیست، چه اینکه می تواند به رشد ما بیانجامد، لیکن حواسمان باشد که کارهای بر زمین مانده نیز بسیارند... 
با احترام.

(م.ا)

۰۵ مهر ۹۵ ، ۲۳:۰۱
مصطفی امینی

هر چند که اهل مطالعه نیستم و جاهلم، لیکن بطور کلّی، سبک مطالعۀ حقیر نیز چنین است:

1) از آن زمان که امور را پاره پاره کردی و در افراط خرد کوشیدی تا سلطه ات افزون شود، آهسته آهسته، دلزده و محتاط شدم و فریاد برآوردم، زیمل تو راست می گفتی مرا ببخش!
*
(بروز دلزدگی و احتیاط اجتماعی در مواجهۀ با تقسیم کار، تفریط عقلانیت و سلطۀ روزافزون)

2) شگفتا که جهان را، چه زیبا، به مانند بزرگ بازاری آشفته، تشبیه کرده ای، والرشتاین؛ تو را می ستایم که چنین، شب امتحان مرا آشفته نکردی! 

*
(تشبیه نظام جهانی به بازار بزرگ - والرشتاین)

3) نخبگان قدرت دارند و متنفذین ثروت، نخبگان ثروت دارند و متنفذین قدرت؛ فرقی نمی کند، ناظری در کار نیست و همه اش باد آورده است؛ فساد را دریابیم که در این شوربای سیاست، بیداد می کند. 

*
(فساد در چنگال قدرت و ثروت نخبگان و متنفذین)

4) تو که ادعا می کنی، ارز را به چند نرخ می فروشی؟، می دانستی که در اداره ات، فساد می کنی، هم شیک و هم قانونی
*
(ارز چند نرخی و فساد قانونی)

5) دهاتی هستی و خود را بسان شهریان در آیینه بر انداز می کنی، عجب تواضعی!، من نمی گویم، "کولی" می گوید؛ روزگارش را سیاه کن که چنین به سخره گرفته است تو را ای روستایی...
*
(خود آیینه سان)


و ....


-----------------------------------
پ.ن:
هنگامۀ مطالعۀ آثارشان، گاهی پدربزرگ اندیشمندان را یاد می کنم و گاهی فاتحه ای می فرستم، با اندیشه هایشان بازی می کنم و از مطالعه، چنین لذت می برم، امتحان کنید، بهتر از "حمّالی" و به خاطر سپردن های اسکنیست!
(با احترام - م.ا)

۱۱ خرداد ۹۴ ، ۱۶:۵۶
مصطفی امینی

این "تکه پرانی" های سیاسیون، داستانی شده است برای خودش. 
در این میان، دست فرمان "رئیس جمهور روحانی"، حرف ندارد انصافاً.
عجب "تک چرخ" هایی هم می زند بعضاً. 
یعنی "فرمول یک" سیاست را قورت داده است. 
بعضی بزرگان نیز حواسشان به بالانس چرخ هاست. 
آقای دکتر روحانی؛ 
احتمالاً می دانی، فرمول یک مملوء از قوانین و محدویت هایی است که راننده باید تبعیت کند.
مراقب باش، هوا بارانیست، جاده لغزنده است و پیست هم جهان سومی! 
خیلی ها دوست دارند کلّه پا شوی! 
حواست به لاستیکها، روغن، سوخت، رقبا، وعده ها و ... باشد.
گاهی باید لاستیک ها را عوض کنی... 
باد هم می آید، روی همه چیز و همه کس حساب نکن... 
موفق باشی عزیز. 

(با احترام - م.ا)

۰۹ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۴۷
مصطفی امینی

کتاب ( شیب ) ، نوشته ی ( ست گودین ) با ترجمه ی ( محمد خضرزاده ) ، اثری ست زیبا و فلسفی و مملوء از معادلات و فرامین و قوانین ، که به ما جماعت ( ایرانی ) ، یاد می دهد:
( چه موقع، کار خودمان را وِل کنیم! ) . 
خواستم بگویم ای کاش ، این جناب گودین، پیش از تألیف این کتاب، سفری به ایران می داشتند و یا زین پس سیاحتی داشته باشند و مدّتی نیز در میان ایرانیان روزگار سپری کنند! 
قطعا، پس از آن، تجدید نظر اساسی در محتوای کتاب خواهند نمود و در مقدمه ی آن، اثر را مدیون زندگی در میان مردمان این دیار، خواهند دانست! 

۱ نظر ۱۳ شهریور ۹۳ ، ۰۲:۰۰
مصطفی امینی

چنان شنودم که به روزگار سلطنت تلیتوس ، ویژه کاران به نزد بزرگان شکایت بردند که کار توسعه پیش نمی رود . 
تلیتوس سبب پرسید ، گفتند موانع بسیار در راه است و از آن میان یکی کثرت روستائیان است و دیگری ازدحام روافض و سه دیگر ، بسیاری درختان در برخی نواحی . 
تلیتوس فرمان داد تا روستائیان را با زور سیلی و قفا و اُردنگی به شهرها کوچ دهند و بر قیمت ارزاق بیافزایند تا غیرت از روافض منقطق شود و بیش مزاحمت ایجاد نکنند و امّا درختان چون بوی و خوی روستائیان گرفته و مانع توسعه و حاجب مدرنیته اند ، باید که در این سرزمین نمانند . 
گویند درختان آن سامان به پای خود به روم و فرنگ کوچیدند و کار توسعه از آن پس چندان رونق گرفت که مردم به جای سیب و امرود ، آچار سگدست و کاسه نمد سوخته خوردندی و به جای گاو و گوسفند ، گیربکس و دیفرنسیال به چراگاه بردندی .

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۵۳
مصطفی امینی

اعصاب هم کالای گرانقیمتی ست این روزها ، ها
هر مجلسی که روم ، گلایه ی جماعت از قحطی این کالای اساسی است به برکت لطف آقایان قبلی !
آقایان فعلی ، لطفا ، در مراحل بعدی سبدهای کالای تحویلی ، یکی دو سه کیلو اعصاب ، فراموش نشود ! 
مردمان از قحطی اعصاب ، در رنج اند ! چه کالایی اساسی تر از این وجود دارد مگر

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۵۱
مصطفی امینی

اینکه تبحّر کافی در زبانی غیر از زبان مادریت نداشته باشی و قصد دوستی با غیر هم زبان کنی ، خیلی سخت است ! 
یکی در میان غلط می گویی و آنها نیز می خندند ! 
برخی هاشان، تا عقایدت را می فهمند، جبهه می گیرند، آنهم چه جبهه هایی ! 
خلاصه روزگاری شده است این آخر عمری برای ما ، هوای دوستی با خارجی ها ! 
جای همه ی دوستان خالیست در این زبان نفهمی ها

۰۹ فروردين ۹۳ ، ۱۱:۴۹
مصطفی امینی