اندر حکایت همه پرسی و سخنی با رئیس جمهور محبوب!
آیا، ما ایرانی ها، عادتمان است، که یا از این طرف بام افتیم یا از آن طرف؟
اصلا قبول دارید که چنینیم؟
دندانم که خراب شود، ناکارآمد شود، درد کند، بپوسد و به عامل مزاحمی در دهانم تبدیل شود، به پزشک مراجعه می کنم، به دندانپزشک!
او هم بر مبنای علمی که آموخته است، به مدد ابزاری که در اختیار دارد، مطابق استانداردهایی، اقدام به مداوای دندانم می کند.
معقولانه نیست، برای درمان این عارضه، به غلام ماست بند، یا حسن نانوا، یا عبدالرضا کبابی، مراجعه کنم. سه سوت (پیرایشگر محله مان)، جواد سبزی فروش، اسماعیل یخچال ساز و استاد رضا بنّا هم به طریق اولی، در این دایره می گنجند.
اصلا بر فرض که به آنها مراجعه کنم و درد دندان را گزارش دهم؛ ورای نسخه پیچی های دم دستی (ژلوفن، پروفن و ...) ، آدرس دکتر تقی جراح را می دهند.
دندانپزشک شیرین زبان محله مان را می گویم.
این یک قاعدۀ خیلی خیلی پیش پا افتاده است!
دموکرات ترین کشورهای دنیا هم که سفر کنی، همین است!
آنچه که به چشم می آید این است که مردم، نخبگان (نمایندگان منتخب) را انتخاب می کنند و نخبگان، بر مبنای دانشی که به آن مجهز می باشند و در بستر برنامه ریزیهای بلند مدّت و نگاه کلان، تصمیم ساز و مجری برنامه ها می شوند.
مسئولیتش را می پذیرند و پیامدهای تاریخی و حقوقی اقداماتشان را نیز بر عهده می گیرند.
خیلی وقت است، سیاست، نهادی شده است و نخبگان، دارای نهاد!
دوران سیاست به مثابۀ یک کالای دم دستی و کوچه بازاری، به سر آمده است.
«همه چیز را همه کس دانند و همه کس هنوز از مادر زاده نشده اند!»
قرار نیست، همه کس تصمیم گیر همه چیز باشند.
نگارنده، رئیس جمهور روحانی را بسیار دوست دارد، او را می پسندد، رئیس جمهور روحانی، مرد مقتدریست، با صلابت راه می رود، گرم و سرد روزگار چشیده است، متفکر است و می داند چه می کند. او نشانی از رهبری دارد، صفتی از موسوی، یک ویژگی از هاشمی، رویه ای از خاتمی و خصیصه ای از احمدی نژاد.
برای همین است که او را معقولانه، می پسندم.
آرام است و صبور، دوست داشتنی و خوش خنده، جدّی و با اراده، انتقاد پذیر و شنونده.
امّا درد دلی هم با او دارم.
جناب آقای دکتر روحانی!
امیدوارم حالتان خوب باشد، می دانم چه دشوار، کشور را در این بحران روزگار ناپسند، اداره می کنید، دستتان درست.
امّا، جناب آقای رئیس؛
راستش را بخواهید، موضعتان پیرامون همه پرسی، از زاویه ای، به دلم ننشست. یعنی بهتر بگویم، آنکه شاید اکنون زمان مناسبی برای طرح آن نبود.
حقیقت آنکه، اگر در سطح کلان، به نتیجه ای رسیده اید که باید تصمیمات حساسی در برخی مسائل اتّخاذ کنید، خب، البته که شما آگاه ترید و دایرۀ معلوماتتان بیشتر. اشکالی هم ندارد، آن تصمیمات را اتّخاذ کنید. امّا خواهشا عوارض تاریخی و حقوقی آنرا نیز در نظر داشته باشید، بپذیرید و امکان قضاوت تاریخی را به آیندگان بدهید.
زیبنده، آن است که چنین تصمیماتی به نام مردم تمام نشود. شما تا کنون نیز، ایثار فراوان نموده اید. خواهشا این فداکاری را نیز متقبل شوید.
البته از زاویۀ دیگر اینکه، شاید شما در اندیشۀ مهر تأییدی برای منافع ملّی و دستاوردهای کلان باشید، که البته این بسیار خوب است. یا در حوزه های دیگر، در اندیشۀ روزآمدی باشید که آن نیز پسندیده است.
امّا اگر قرار است، از مسئله ای چشم پوشی شود و ...، خواهشاً عوارض جانبیش را نیز، متقبل شوید.
قانون اساسی ما، ورای نیاز به روزآمدی که بعضاً احساس می شود، هنوز هم کارآمد و مدرن است. می توان در ضرورت اجرای دیگر اصول احیاناً بر زمین مانده اش هم، تدبیری اتّخاذ کرد. شاید وقت کافی برای همه پرسی، وجود داشته باشد.
دوست تان دارم.
برایتان آرزوی موفقیت می کنم.
با احترام.