آئین محبّت
چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۲۴ ب.ظ
امشب ای ماه ، به درد دل من تسکینی
آخر ای ماه ، تو همدرد منِ مسکینی
کاهش جان تو من دارم و من میدانم
که تو از دوری خورشید ، چها می بینی
تو هم ای بادیه پیمای محبّت ، چون من
سر راحت ننهادی بسر بالینی
هر شب از حسرت ماهی ، من و یکدامن اشک
تو هم ای دامن مهتاب ، پُر از پروینی
همه در چشمه ی مهتاب ، غم از دل شویند
امشب ای مَه ، تو هم از طالع من غمگینی
باغبان خار ندامت به جگر می شکند
برو ای گُل ، که سزاوار همان گلچینی
کی برین کلبه ی طوفان زده سرخواهی زد
ای پرستو که پیام آور فروردینی
شهریارا اگر آئین محبّت باشد
چه حیاتی و چه دنیای بهشت آئینی ؟
محمد حسین شهریار
۹۳/۰۱/۰۶