حسین؛ تنهای پرآوازه!
خوانده ایم که کنفسیوس می گوید:
«مردی که دارای عزمی نیرومند و اخلاقی متین است، هرگز فضیلت اخلاقی خود را فدای هوس های زندگی نمی کند. آری مردانی در این جهان زندگی کرده اند که برای تکمیل و حفظ فضایل اخلاقی، جسم و جان خود را فدا ساخته اند»
از پدیده های اربعین 1436، اینکه، جمعی از دوستان، نزدیکی های کربلا، عطای زیارت حسین را به لقایش بخشیده اند!
واقعیت آنکه، جماعتی از دوستان که عازم سفر کربلا شده بودند تا مراسم اربعین را آنجا باشند، اربعین نشده بازگشته اند.
با تعجب، از ایشان، علّت را جویا شدم.
ظاهرا از انبوهی جمعیت و نبود امکانات نظافت و سرویس دهی و خبر انفجار، شکوه داشتند و دلیل عدم زیارت را اینها می دانستند.
با کنایه و به خنده، ایشان را گفتم:
( باز به خودم که ادعایی ندارم، آخر امام حسین، آن سال، از امثال شما ها رو دست خورد، گفتند هستیم و وقت حادثه نبودند! )
میان نخواستن و نگذاشتن فاصله بسیار است...
می گفتند: خیلی ها بازگشته اند؛ احتمالا، فردا، پس فردا، اخبارش را خواهید شنید
با این همه خیلی ها هم مانده اند و رنج سفر به جان خریده اند.
به احتمال 40،30 درصد، اگر در این زمان، حسین بود، تنها نمی ماند.
و امّا سوالی که پیش می آید این است که: آیا برای یاری حسین(ع)، عزیمت به کربلا، ضرورت دارد؟
پاسخ این است که:
اگر مصاف، کربلا باشد و ما نیز قول مساعدت و همراهی داده باشیم، آری، الزام به کوچ به کربلا است و در غیر اینصورت الزامی نیست و حتی می توان عرض کربلا را به وسعت عرض، گسترش داد و در جست و جوی عاشوراهای با حسین و بی حسین بود، یا خود حسین شد یا همراه حسین بود.
سوال دیگر این است، که چگونه می توان، حسین را تنها پنداشت درصورتیکه، انسان های تنها، در گمنامی وصف ناپذیری می میرند؟
فی الواقع، به عقیده ی من، لزوما زیست انسان های تنها، چنانچه که مرگ را نیز بخشی از زیست تلقی کنیم و نه پایان زیست، در گمنامی نیست، پرآوازه که باشی، فقط و فقط کافیست در مصاف زمان، شانه به شانه ی همنوعان زمانه ات، نباشی؛ تنهایی را از عمق وجودت احساس خواهی کرد؛
از نشان حسین می پرسند!
باید بدانیم که نشانه ی حسین، همان تنهایی اش بود و تنهایی نشان فرزند فاطمه ؛
حسین تنهاست چون نشان دارد و نشان دارد به دلیل اینکه تنهاست؛
پندار من این است، که حسین، همچنان بلند آوازه ای تنها در جمع پیروان بسیار است؛
میان حقیقت حسین و حسین تصورات ما، شاید فاصله بسیار باشد، اگر چنین باشد، همانا تصدیق تنهایی حسینِ پرآوازه خواهد بود.
و اما گفته می شود که خدا با حسین بود و کسی که خدا با او باشد، تنها نیست، پس تنهایی حسین به چه معناست؟
پاسخ این است که:
معیار سنجش در جهان بینی آدمی نمی تواند همان معیارهای سنجشیِ وجودی به نام خدا باشد والا دامنه ی تضاد آدمیان به دستگاه تدبیر پروردگار، رخنه خواهد کرد و به شمار خدایان خواهد افزود. ما صرفا در دایره ی فهم خود و انباشت باورهای خود، به نظاره و قضاوت می نشینیم، از این منظر هنگامه ی قضاوت زیست امثال حسین، آنها را تنهایان پرآوازه می یابیم ، لیکن چنانچه بخواهیم بر سرشت مبارک حسین بنشینیم و از منظر او نظاره گر باشیم، آری، شاید خود، تنهایی را احساس نکنیم امّا باید در نظر داشته باشیم که مقام (خدا را با خود دیدن) ، مرتبه ی کمی نیست و نتیجه اش خود را ندیدن است و همه را خدا دیدن و جز خدا ندیدن و یکتایی مطلق، که آن هم، تنهاییست.
آری؛ یکبار دیگر بیان سخن کنفسیوس در رثای حسین، این تنهای پر آوازه، خالی از فایده نخواهد بود:
مردی که دارای عزمی نیرومند و اخلاقی متین است، هرگز فضیلت اخلاقی خود را فدای هوس های زندگی نمی کند. آری مردانی در این جهان زندگی کرده اند که برای تکمیل و حفظ فضایل اخلاقی، جسم و جان خود را فدا ساخته اند
سلام بر تنهای پرآوازه، فرزند فاطمه، حسین بن علی (ع)
التماس دعا