حکایت
سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۵۵ ب.ظ
محمدبن حاطب روایت می کند که روزی در مسجد کوفه، نزدیک امیرالمومنین علی رفتم و عثمان در حیات بود و خلیفه بود.
گفتم: « یا امیر المومنین، من به مکه خواهم رفت و اگر مردمان از من سؤال کنند که علی چه می گوید در حق امیرالمومنین عثمان، من چه جواب دهم؟ »
گوید: امیرالمومنین علی، در محراب نشسته بود و تکیه کرده، راست بنشست و گفت:
« یا ابن حاطبا، مرا از حال برادرم عثمان، چه پرسی؟ به خدای امید دارم که من و برادرم عثمان، فردای قیامت از آن جماعت باشیم که خدای فرموده است: "و نزعنا ما فی صدورهم من غل اخوانا علی سرر متقابلین". والله که عثمان، عاقل تر و شرمگن تر و پارساتر ما بود، و بر تو باد ای پسر حاطب که هر که را بینی از لفظ من این خبر با وی بگوی، تا بر صدق مصافات میان من و وی واقف باشد.»
پ.ن: برداشت از جوامع الحکایات. تاریخ ایران و اسلام. ص223
۹۳/۱۱/۰۷