درسی از تاریخ
1- هفده برابر شدن درآمدهای نفتی در سال 1353 نسبت به سال 1349، و تلاش حکومت برای "تبدیل درآمدهای نفتی به قدرت خرید در داخل کشور"، منجر به رشد و حجیم شدن طبقه متوسط شد. هر چه از سال 1340 به سال 1356 نزدیکتر می شویم، طبقه سه در ایران نحیفتر و طبقه دو، فربه تر می شود. از منظر مازلو، تبدیل طبقه متوسط به اکثریت و یا یک اقلیت نیرومند در یک جامعه منجر به تغییرات گسترده سیاسی و اجتماعی می شود. طبقه جدید یک سری مطالبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی دارد که تغییر در ساخت سیاسی را اجتناب ناپذیر می کند.
2- می توان ایران اواخر حکومت محمدرضا پهلوی را، "جامعۀ نیمه بسته" قلمداد کرد، جامعه ای که ارتقاء جایگاه طبقاتی به بالاترین طیف طبقۀ یک، تقریباً غیر ممکن بود، امّا می شد از طبقۀ سه به طبقۀ دو و از طبقۀ دو به طیف پایین و میانه طبقۀ یک، عزیمت کرد.
3- حجیم شدن طبقه دو و حرکت جامعه ایران به سمت یک جامعه نیمه باز، از مشخصات عمده جامعه ایران از سال 1345 تا سال 1357 می باشد.
4- جامعه ایران با گذار از حالت بسته به نیمه بسته، در اندیشۀ جامعۀ باز، "بازی جامعۀ نیمه باز" می کرد.
5- تعارضات اجتماعی بسیار، بواسطه ایجاد مولفه های مدرنیسم در محیط سنّت، مشهود بود.
6- انسداد سیاسی مهمترین عامل سقوط شاه بود. جامعه احساس می کرد نمی تواند به طرق مسالمت آمیز به اهداف خود دست یابد. شاه نیز، یکی پس از دیگری، راه های مسالمت آمیز ایجاد تغییر در ساخت سیاسی را مسدود می کرد. کار به انحلال احزاب فرمایشی ایران نوین و مردم نیز رسید و "کشور ، تک حزبی" اعلام شد. مخالفین می توانستند با گرفتن پاسپورت، از کشور، خارج شوند.
...
نتیجه:
ساخت سیاسی نمی تواند، دموکراتیک تر از ساخت اجتماعی باشد و اگر چه در اواخر حکومت شاه، ساخت اجتماعی دموکراتیک تر از ساخت سیاسی بود، امّا اصلاح ساخت سیاسی نمی توانست آنقدر عمق و امتداد یابد تا از ساخت اجتماعی دموکراتیک تر گردد. شرایط اجتماعی تنها می طلبید، جامعه باز تر و دموکراتیک تر اداره شود. "مهمترین عامل سقوط شاه، تحول ساخت اجتماعی و عدم درک نظام در انطباق ساخت سیاسی با آن میزان از تحول بود، امّا در باب عمق این تحول نباید دچار اغراق شد."
پ.ن1: برداشت از "بحرانهای اقتصاد ایران و راهکارهای برون رفت از آن، دکتر ادیب". صص 65-62
پ.ن2: البته، حقیر، معتقدم، یکی از مهمترین عوامل سقوط شاه، ارادۀ ایالات متحده آمریکا و بطور کلی، غرب و شرق، به تغییر ساختاری در ایران بود. به هر حال سیب رسیده ای بود، که هر یک می خواستند آن را گاز بزنند، درخت به ثمر رسیده، باغبان احتیاج نداشت، باید محصول برداشت می شد، درخت، بریده شده و چوب آن به کارخانه فرستاده می شد و باغ نیز تخریب. البته "آیت الله خمینی" با درک حقیقت، توانست با زرنگی تمام،باغ را در جهت اهداف مدّ نظر، هدایت کند و خدمت بزرگی به تاریخ نماید که البته آیندگان قضاوت صحیح تری خواهند داشت، بهتر او را خواهند شناخت و قدر دان زحماتش خواهند بود.
پ.ن3: الله اعلم.