دلم جای توست - فرصت الدوله ی شیرازی
شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۲۹ ق.ظ
تو را به پای چه ریزم ؟ که آن سزای تو باشد
مگر که سر نَهم آنجا ، که نقش پای تو باشد
شدی رضا که شوم خوار پیش دیده ی دشمن
رضای من همه ایدوست ، در رضای تو باشد
هر آنچه رأی تو باشد ، جز آن خیال نبندم
که رأی من نبود ، غیر از آنچه رأی تو باشد
دلم که جای تو شد ، نیست جای هیچکس آنجا
من این به خود نپسندم ، که کس به جای تو باشد
به طُرّه ی تو که بیگانه باشد از همه عالم
هر آنکسی که در این حلقه آشنای تو باشد
اگر بقای تو در مرگ ما بُوَد به حقیقت ؟
چه خوشتر آنکه بمیرم ، تا بقای تو باشد
تو ای دلیل رَه ، آهسته تر برو ، که مبادا
کسی فتاده ز پا ، چون من از قفای تو باشد
شد آفتاب رُخت در سپهر حُسن ، چون تابان
دلم چو ذرّه عجب نی ، که در هوای تو باشد
کسی ز پادشهی عار دارد ، ای شه خوبان
که همچو فرصت بیدل ، به جان گدای تو باشد
۹۳/۰۱/۰۹