سرمه ی چشم
چهارشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ب.ظ
در صحبت پیران خرابات ، خرابم
ساقی بده از میکده ی عشق ، شرابم
از جرعه ی توحید ، شوم بیخود و سرمست
مستانه درآیم ، بسر دار طنابم
رندان خرابات به مقصود رسیدند
از مقصد و مقصود ، چسان روی بتابم
چون رهبر من در ره دین ، پیر مغان شد
در صومعه ی اهل عبادت ، چه شتابم ؟
سرّیست نهان در نفس پیر خرابات
کآن در سخن اهل مناجات ، نیابم
چون خاک در میکده شد سرمه ی چشمم
برخاست همی { احمد } دیوانه حجابم
(( شیخ احمد جام ))
۹۳/۰۱/۰۶