شبانه - شاملو - شهریور چهل و یک
شنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۳، ۱۱:۵۲ ق.ظ
میان خورشید های همیشه
زیبایی تو
لنگریست ...
خورشیدی که از سپیده دم همه ی ستارگان
بی نیازم می کند
نگاهت
شکست ستمگری ست .
نگاهی که عُریانی روح مرا
از مهر
جامه یی کرد
بدان سان که کنونم
شب بی روزن « هرگز »
چنان نماید
که کتابی طنز آلود بوده است .
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست .
آنک ! چشمانی که خمیر مایه ی مهر است .
وینک مهر تو :
نبردافزاری
تا با تقدیر خویش ، پنجه در پنجه کنم .
آفتاب را در فراسوهای افق پنداشته بودم .
به جز عزیمت نابهنگامم گزیری نبود
چنین انگاشته بودم .
آیدا
فسخ عزیمت جاودانه بود
میان آفتاب های همیشه
زیبایی تو
لنگریست
نگاهت
شکست ستمگری ست .
و چشمانت با من گفتند
که فردا
روز دیگریست .
۹۳/۰۱/۰۹