شوت کوتاه غرب و دروازه بانی ظریف ایران
اخطار: آنچه که در مکتوب پیش رو آمده است، نه مقالهای است برای تضعیف دولت جناب روحانی و نه دستآویزی است برای گروههای رانتیر و منشهای رادیکال در ساختار جمهوری اسلامی ایران به منظور تخریب روند دیپلماسی!
در این نوشتار نگارنده سعی بر آن دارد که با نگاهی متفاوت به وقایع اتفاقیه اینروزهای مناسبات جامعه ی جهانی با محوریت نظام سیاسی ایران، ورای نقد تصمیمات اتّخاذ شده، رویدادها را به چالش طلبیده و از رهگذر این اقدام، آنچه را که لازم است گوشزد نماید.
امید فراوان که به مقصود نائل گردد.
برای مطالعه این تحلیل، "ادامه مطلب" را بخوانید
آغاز سخن:
چون گذار آدمی، به بازار دَر هم فروشی رسد و کهنه برندها را در انبوه جماعت کالاها مدفون شده یابد، انتخاب پَسند دشوار گردد، چرا که هم باید ارزان بخرد و هم مُفتها را دَر هم ببرد.
حال، چنانچه اقبال نیکو بختِ آدمی باشد، در معاملت گنجه هایی چون گنج غنی منفعت آورد و اگر نگون بختی سرنوشت بنده باشد، آهن اکسید شده ارمغان داد و ستد گردد.
وَه چه دشوار است تصمیمهای حسّاس و چه سنگین است بار خرید رو در رو!
شاید به همین دلیل است که آدمیزاده ی اینروزهای کره ی خاکی ترجیح می دهد مجازی تعامل کرده و خیال خویش را از دشواری و سردرگمی مراجعت حضوری آسوده گرداند.
امّا گاهی لازم است کمر به همّت بست، از آپارتمانهای قوطی کبریتی بیرون زد و چشم بسته از هنرنمایی لوسترهای مارک فروشیها، دل از مواهب شمال شهر کَند و بیاختیار، سالکانه به زیر زمین فرو رفت و با معجزه ی حمل و نقل اروپایی همراه با تحمّل فشار جمعیتی آسوده از تأخیر ترافیک آسیایی، توقّف گاههای مواصلاتی را یک یک گذر کرد و عاقبت به جهان جنوب شهر سلام گفت و سری هم به بازار دَرهم فروشی زد؛ شاید در بازار جنوب شهری که زرق و برق لوسترها و شهرت برندها بهای کالاهای بیکیفیت را تعیین نمی کند و انصاف پیرمرد ضایعاتی هنوز نفس نفس می زند، بتوان خریدی ارزان داشت و گنجینهای غنی و ارزشمند را میان آهن آلات اکسید شده صاحب شد.
آری؛ گاهی باید ریسک نمود و دل به دریا زد.
شاید ارزش امتحان داشته باشد!
حکایت این تحلیل نیز حکایت همان بازار دَر هم فروشی است که گر چه در محاسبات کلان به حساب نمی آید ولی روزگار با آن سپری می شود.
ژنو – هتل اینترکنتیننتال – ساعت حوالی ۴ بامداد یکشنبه ی تاریخی سوم آذرماه
«دوستان سلام؛ ساعت چهار بامداد یکشنبه به وقت ژنو (شش و نیم به وقت ایران عزیز) است. به یاری خدا، مقاومت و صبر و متانت شما ملّت بزرگ به نتیجه رسید و مذاکرات با موفقیت پایان یافت. غنی سازی به رسمیت شناخته شد.
فعالیتها ادامه خواهد یافت و تحریمها در سراشیبی قرار گرفت. امروز بیش از هر زمان همدلی و همبستگی ملی ضروریست.»
این پیام به یاد ماندنی مرد دیپلماسی ایران بود که اشک میلیونها ایرانی را سرازیر کرد.
هلهلهای خانه ی پدری را فرا شد و اهل بیت مسرور از این مجاهدت طاقت فرسا و ظریفانه
محمّد جواد ظریف؛ مرد دیپلماسی ایران
دروازه بانی که در ثانیههای پایانی، شوت پُر قدرت حریف را مهار کرد تا بازی به وقت اضافه کشد!
از کجا معلوم؛ شاید پنالتیها قرار است سرنوشت این رویارویی را تعیین کند!
کدامین طرف پیروز میدان خواهد بود؟!
ایران؟!
حریف؟!
هر دو؛ یا هیچکدام؟!
اصلا معنای پیروزی در عالم دیپلماسی و هنگامه ی رویارویی تمدّنی چیست؟!
باید همچنان منتظر ماند تا پایان این بازی سیاسی فرا رسد.
در هر صورت، پیمانهای که ظریفِ آنروزهای سخت، در بَزم اشتون نوش جان کرد، سبب شد تا دست کم برای مدّت کوتاهی دیگر، سرزمینمان ایران، از نوشیدن جام زهر خسران در امان ماند.
حقیقت امر آنکه؛ محمّد جواد ظریف، با ورود دوباره به میدان اجرای سیاست، در این برهه ی حسّاس، عافیت و آبروی خویش را فدای وطن کرد چرا که شخصیتهای سیاسی، نیک می دانند، مقام و منصب و جایگاه، پایان پذیر است امّا قضاوت تاریخ و نگاه آیندگان، جاودانه!
آری؛ آن مرد خوش سیما، با علم به همه ی مسائل، فداکاری نمود و به میدان وارد شد.
آنهم میدانی که داورش همیشه دور سوت می زند
امید که ایشان و تیم همراه؛ در چالشهای پیش رو نیز موفق باشند، چرا که ثابت کردند ناممکنها را تحقق بخشیدن، شدنی است!
نگارنده با تمام وجود ایثار ظریفانه را پاس می دارد و به مردان دیپلماسی درود می گوید.
و امّا تراوشات ذهن را مجال بیان بسیار است و حقیقت را گفتن؛ پایان این مقال، زیباتر.
شاید پیش از آن بهتر باشد؛ بیان حکایتی با هدف تنوّع و تدبّر!
داستان، حکایت کره ی خاکی اینروزهای ماست!
دهکدهای میان بیابان برهوت؛ خوش آب و علف و غنی از گنجینههای بیپایان؛ که چندیست دیگر نور خورشید به خود ندیده است و دارد آهسته آهسته به شب عادت می کند!
دهکدهای در محاصره ی هجمههای نورهای رنگارنگ لامپهای پر مصرف پایان پذیر!
تصوّر می کند دیگر خورشید نیست! توهّم زده است... شاید...
و در این دیار؛ توصیف یکی از اهالی روشن دل؛ انقلاب اینروزهای ایران زمین، مثال به ظاهر عارف تازه به دوران رسیدهای است که گمان برده به درخت گل رسیده است و سرچشمه ی نور بیپایان ، بیپایانی نیازهای بیشمارش را کفایت می کند؛
پس مغرور گشته ( غافل از اینکه چه بسیار بوده اند بهلولها که درخت گل دیده و با حوریان همنشین شده، داهیانه، در جمع جهل، نقش بنموده اند و تلنگر بنده ی در جهل فرو رفته را وظیفه ی خویش، به ثمر رسانده اند)؛ ناله به آسمان برده است که واحسرتا، جهان ز جهل مرکّب آدمی سیاه شد!
و با زبانی پر از شکایت و کوله باری پر از تهی، قصد هجرت از دهکده نموده و بیخبر از بیپایانی بیابان در کمین، دل بریده از اهالی سرزمین، سر به بیابان زده و پس از چندی سردرگمی، چون هلاک تشنگی نمایان شده، دلتنگ برکههای پُر آب، رجعت را خوش تر دیده است.
کنون نیز چون کدخدا و ریش سفیدان، حقیقت حال او دریافته اند، به قصد مجازات و تنبیه، ابتدا ، قطرهای آب به او خورانیده و چون تضاد قطره و عطش طغیان نموده و هوای اجتماع دیار ، سرکشیده و احتضار به نهایت رسیده؛ برای بازگشت، شروط ذلّت باری طرح فرموده اند که چون پذیرا باشد، حیات سکون را پذیرفته است و چون امان نخواهد، پایان را!
ای کاش بد تدبیری و هیاهوهای گذشته ی عارف داستان ما نمی بود تا عطش امروز را سبب نشود و ای کاش عیان نمودن عطش امروز بسیار نمی بود تا ذلّت فردا را سبب نشود.
ای کاش عارف حکایت ما جهانشناسانه در اجتماع دهکده نقش آفرینی می کرد و بهلول صفتی را پیشه ی خود می ساخت و مروارید گرانبهای نیّات نیکو را به زیور بدل نمی آراست.
و ای کاش در صورت وجود فرصت از این تجربه فراوان بیاموزد و در سیاهی شب این روزهای دهکده وجود خویش از زنگارها بزداید و بهلول وار چندی بدرخشد و نقش خویش را در اجتماع ایفا کند و اهالی را لبریز حقیقت! تا وقت فرا رسد...
صلاح مملکت خویش خسروان دانند!
آری ؛
و اینگونه است که می توان با دیده ی دیگر به رخدادها نگریست و گریست و چارهای اندیشید!
پرده ی آخر
و امّا شاید اشارتی به تحولات منطقه زمینهای باشد نیکو برای بیان اصل مطلب!
زمستان چون به آخر رسید طوفان به پا کرد و خواست در کشمکش طاقت فرسای روندهای اجتماع، چندی بیش، روزگار سپری کند چرا که نمی خواست پذیرا باشد ایّام هنرنمایی به آخر رسیده و هر آمدنی را رفتنی است.
پس چون کدخدای طبیعت، حیلت فصل را به نظاره ایستاد، تلاشهای بیفایده و دست و پنجه زدنهای بیحاصل را به سخره گرفت و زیرکانه دست خویش از آستین کدخدای اجتماع بیرون آورد و با اشارتی مختصر به عصای موج افکن؛ سونامی سهمگینی را آفرید و مکر و طوفان فرعونیان را بر آب کرد و بنیاد ایّام زمستان ، بر انداخت.
و اینگونه بود که بهار هوای هنرمندی کرد...
مگر نه این است که سفره آرایی بهار محصول زحمت زمستان است؟!
و چنین شد که قلب تپنده ی تاریخ به سرش هوای نوسازی زد...
آغاز راهی که همچنان ادامه دارد...
آنچه که حائز اهمیت است و باید هنگامه ی اتّخاذ تصمیمات حساس مدّ نظر قرار داد؛ توجّه به استراتژی و تاکتیک کدخدای اجتماع است. آیا استراتژی او تغییر کرده است؟ آیا تاکتیکهای هوشمندانهاش تحوّل یافته است؟
براستی مهمترین هدف کدخدای دهکده ی سراسر گنج ، چه می تواند باشد؟
چرا سرکرده ی قدرتمند گاهی لباس آراسته را از تن برون می کند و دیپلماسی را محبوس کرده، کلاه خود جنگ بر سر می نهد و نزاع ویرانگر را سامان می بخشد؟!
چرا امپراتوری مدرن، هنگامه ی غبار آلودی هوا، لشکرکشی نظامی را به پستوی خانه می برد و ابزار دیپلماسی هوشمندانه ی چماق و هویجی را در شیپورها می دمد و خاطره ی نزاع را برای اهالی، وسیله ی ارعاب قرار می دهد و ادای رزم آوران درمی آورد؟!
شاید بیان این جمله ی معروف سان تزو خالی از فایده نباشد!
سان تزو بیان می دارد که: «هنر جنگ ؛ تسلیم نمودن دشمن، بدون درگیر شدن در رزم است» و در جایی دیگر از همان کتاب هنر جنگ، در توضیح دلیل اتّخاذ این ترفند، ترواش می کند که «شوم وسیلهای است اسلحه و هنگامه ی توسّل بدان، تنها، زمانی است که راهکار دیگری در پیش نباشد؛ چرا که هنر جنگ بر پایه ی فریب و نیرنگ استوار است»
اینک، لازم است که این بیانات گهربار را در کنار عقیده ی طرح شده ی ریمون آرون در کتاب «صلح و جنگ بین ملّتها» قرار دهیم ؛ چرا که آرون، پیرامون پایههای روابط سیاسی و استراتژی قدرتهای جهانی، سه مفهـوم اساسی، ترسانیدن، برآشوبانیدن و بازداشتن را بعنوان پایههای اساسی، مطرح می کند.
حال اعتقاد کارشناسان نسل جدید تسلیحات نظامی «سلاحهای غیر مرگبار» را نیز در نظر بگیریم که سخت معتقد اند:
«کشتن مردم هدف جنگ نیست بلکه دستیابی به یک پایان پیروزمندانه ی سیاسی هدف جنگ است»
با تمسّک به این جملات گهربار و اندکی تأمّل سالک وار، چه آسوده می شود حل معمّای رفتار به ظاهر سراسر تناقض و در باطن کاملا هماهنگ امپراطوری بین المللی را دریافت.
بیان مثال سوریه در تحولات بهار عربی و رابطه ی آن با اهداف آنچه جامعه ی جهانی می نامند، برای تفهیم بهتر موضوع لازم است:
سرکرده ی دهکده ی اینروزها سخت به تثبیت جامعه ی کاستی باور دارد و نه تنها باور بلکه برای پیشبرد اهداف بدان نیاز دارد باید همچنان رابطه ی مرکز – پیرامون حفظ گردد و کشورهای پیرامونی به هر ترتیب ممکن، به منظور تامین مواد اولیه و تضمین بازار مصرف، در جایگاه خویش تثبیت گردند. پس می توان آشوبها و تحولات مقطعی کشورهای پیرامونی را که نگارنده دورهای باطل می داند؛ در چهارچوب این باور، تحلیل نمود.
چرا در دهههای گذشته تا به حال، کشورهایی که در سایه ی ثبات سیاسی، ره به سوی توسعه هموار کرده اند، در هنگامه ی تلاش طاقت فرسا به ناگاه دستخوش تحولات شکننده قرار گرفته اند و نزاع خارجی و طغیان داخلی ثبات آنان را مختل نموده است؟!
چرا در کشورهای هدف، نیروهای دموکراسی خواه و توسعه طلب، همیشه محکوم به شکست بوده اند و علی رغم هیاهوهای رسانهای قدرتها ، هزینه ی بازیهای سیاسی شده اند؟!
چرا آشفتگی اجتماعی و حاکمیتهای اقتدارگرا، دو روی سکّه ی تحولات سرزمینهای هدف بوده اند؟!
چرا باید هر از چند گاهی، دولتهای منطقه به استقبال نزاع میان خود روند و با سلاحهای سرزمینهای تمدّن جدید؛ تمدّن اصیل خویش را به انحطاط برند و ویرانی زیرساختهای خود را سبب شوند؛ دوباره بسازند و دوباره ویران کنند؟!
چرا باید در سوریه دو گروه به جان هم افتند و ویرانی یک کشور و کشتار یک ملّت بهای تثبیت حاکمیّت زورمدارانه باشد؟!
چرا برای دوستان باید خطوط مقدّم دفاع، کشورهای منطقه باشد و تداوم بحران سرزمینهای ثالث، آرزوی سرکردگان جهانی؟!
براستی؛ اهداف ایالات متّحده آمریکا و هم پیمانانش در نزاع سوریه و آشفتگی منطقهای چیست؟!
جنگ فرسایشی برای تقلیل قدرت رزم حزب الله؟
تداوم بحران به منظور نا امن کردن منطقه برای سرمایه گذاری با هدف انتقال بازارهای مالی قدرتمند به اروپا؟
تخریب زیر ساختهای توسعه؟
سرگرم نمودن ایران به منازعه ی بیحاصل جهت فرسایش توان بین المللی و ایران هراسی جهانی؟
و ...
چرا ایالات متّحده در سوریه، ماهها کشتار درونی را به نظاره نشست و جز صدور بیانیهها و برگزاری اجلاسهای بیحاصل اقدامی نکرد تا زمان به موقع تهدید هم پیمانان رسید؟
چرا آمریکا بر خلاف ترسیم خطوط قرمز، در سوریه مداخله ی نظامی نکرد و صرفا با اقداماتی از قبیل بیان ادای رزم آوران و مانور هماهنگی نیروهای ائتلاف برای اهداف بزرگتر و ... ؛ با ترفند دیپلماسی، توانست پیروزی سیاسی کسب کند و تهدید سلاحهای شیمیایی را برطرف سازد؟!
براستی، هدف این بازیهای سیاسی چیست؟
و امّا مسئله ی ایران!
ایران، با دارا بودن موقعیت ژئوپلیتیکی منحصر به فرد؛ برخورداری از معادن و ذخایر ارزشمند بسیار؛ با حکومتی متمرکز و اقتدار محور؛ دارای منابع انسانی بیمانند و نقش تعیین کننده در مناسبات منطقهای؛ هم مزاحمی است برای تثبیت جایگاه کاستی و هم هدفی است پر منفعت برای برنامههای جهانی سازی!
و اکنون، ایران، همان کشوری می باشد که با تکیه بر ثبات نسبی سیاسی، مدّتی است روند توسعه ی مادّی را در پیش گرفته و مدّعی ارتقاء جایگاه خود به نیمه پیرامونی است و هم بر هم زننده ی محاسبات طبقاتی سرکردههای بین المللی!
این سرزمین چندیست که با ورود به انحصارهای فناوری در صنایع دفاعی، علم پزشکی، مباحث لیزر و امواج، همچنین سرمایه گذاری پر هزینه در زمینه ی هستهای و ...؛ روندی را در پیش گرفته است که موازنه ی منطقهای را به نفع خود بر هم می زند و ارتقاء پرحاشیه ی جایگاه بین المللی را سبب می شود.
ایران، در شرایط فعلی، یک حکومت اقتدارگرای مذهبی دارد و چنین روحیهای در میان اهالی آن دیار به دلیل مناسبات تاریخی حاکمیّت می کند .
از نگاه کدخدا و ریش سفیدان؛ این مهم خطری است برای امنیّت دهکده؛ آن هم فردی که ساز مخالف زیاد می زند!
پس باید در درجه ی اول مهار شود و سپس در تثبیت جایگاه پیرامونیش اقدام شده و مجازات لازم اتّخاذ گردد!
مناقشه ی اتمی ایران، در چهارچوب این مهم، قابل تحلیل است.
یک بار دیگر؛ به حکایت کره ی خاکی در بالا رجوع کنید!
احوال اینروزهای ایران را بازگو می کند...
پس برنامه ی اقدامی که در بامداد آن یکشنبه ی تاریخی میان ظریف و حریف؛ به توافق رسید، نه یک توافق بلکه یک ضرورت بود
از طرفی، ایالات متّحده آمریکا و هم پیمانانش، در شرایط آشفته ی فعلی منطقهای، قادر به ورود به منازعهای دیگر نبودند و رادیکال تر شدن فضا، در کنار تخریب توافق نظر بوجود آمده ی بین المللی علیه ایران، اهداف بلند مدّت کدخدا و ریش سفیدان را با چالش جدّی مواجه می ساخت؛ در واقع به این نتیجه رسیدند که تثبیت اهداف در منطقه به کمک مقطعی ایران نیاز دارد، پس به ناچار، آنان نیاز به زمان کوتاهی برای سامان بخشیدن به برنامههای در دست اقدام داشتند،
از سوی دیگر ایران نیز به دلیل ورود به نزاع فرسایشی در سوریه؛ حاکمیّت فضای ایران هراسی در دهکده و به شمارش افتادن نفسهای جامعه به دلیل هجمه ی تحریمهای اقتصادی ، امکان تداوم وضع موجود را نداشت و فشارهای جدید، آستانه ی تحمّل او را می شکست و خطرات جدّی در پی داشت.
پس طرفین به این نتیجه رسیدند که فعلا بیش از این، آش شور حاصل شده را حرارت ندهند و اینگونه توافق حاصل شد.
نگارنده، متن برنامه ی اقدام را با روایتهای مختلف، به نظاره نشست...
شوت کوتاه؛ باز کردن جای پا و ترفند (به مرگ گرفتن تا به تب راضی شدن)، از جمله ی روشهای جلب اطاعت است که در این برنامه ی اقدام، مشهود است.
با مطالعه ی دقیق متن توافق، متوجّه خواهید شد که قدرتهای جهانی، در وهله ی نخست، با حفظ محترمانه ی چماق بالای سر ایران، او را به یک معامله ی نامتوازن ترغیب نموده اند؛ سپس با استفاده از ترفند بازکردن جای پا؛ در ازای تشویقهای محدود، گام به گام خواستههای مهم تری را طرح نموده اند و در پایان، ضمن عدم لحاظ مفاد التزامی برای خود در کنار جلب رضایت ایران، برنامه ی اقدام را پایه ی انتظارات خود بیان داشته اند و هرگونه توافق جامع را منوط به آینده کرده اند.
با این حساب، کدخدا و ریش سفیدان؛ ضمن حفظ ساختار تحریمها در کنار تحکیم بخشیدن به اجماع بین المللی در قبال ایران؛ با لحاظ توافقهای جانبی؛ مدّتی وقت به منظور سامان تحولات جاری ( افغانستان، عراق، مصر، سوریه و ... )؛ برای خویش تصاحب نمودند و بلافاصله با در اختیار داشتن قدرتهای رسانهای، با اتّخاذ مواضع متناقض و بهره مندی از ترفند دانه پاشیدن، زمینه را برای شوت کوتاه نهایی خود آماده کردند...
«افکار عمومی جهان، ایران همراهی با جامعه ی جهانی را پذیرفت و از غنی سازی صرف نظر کرد؛ این یک برنامه ی اقدام اعتماد ساز است؛ آخرین فرصت دیپلماسی و آزمون صداقت ایران؛ با حفظ ساختار تحریمها و روی میز بودن گزینه ی نظامی ...»
این پیامی بود که از توافق ژنو، به جهان مخابره شد ...
و امّا چرا ظریف را می ستایم؟
ایشان کوله باری از تجربه و علم در میدان سیاست داشته و به حساسیتهای دیپلماسی اشراف دارد.
او افکار عمومی جهان را رصد می کند و از قواعد حقوقی اطّلاع مطلوب دارد.
و بهتر از هر شخص دیگری ، نیک می داند که پیام سرکرده ی جهانی چیست؟
«یا به ما بپیوندید و سکون را پذیرا باشید یا عواقب حق طلبی خویش را نوش جان کنید»
پس محمّد جواد ظریف نیک می داند که راه پیش رو بسیار دشوار و حساس است و نوعی انتخاب اجباری قلمداد می شود...
مرد خوش سیمای دیپلماسی ایران آگاه است که این راه را چگونه بپیماید...
و این یعنی هنر دیپلماسی!
او توانست برنامه ی اقدام را امضاء کند؛ فشار روانی جامعه را تعدیل نماید و هجمه ی هیولایی سرکردهها را در میان افکار عمومی خنثی سازد...
او توانست در دهکده، سطح ایران هراسی ناشی از بیهنری گذشتگان را تقلیل بخشد...
او توانست تعهّد دو طرفه را معیار قرار دهد تا تضمینهای یک سویه خطوط قرمز شکست توافق نباشد...
او در مقام دروازه بانی شایسته، توانست شوت کوتاه حریف را مهار کند و بازی را به وقتهای اضافه برد .
پس شایسته است حمایت همه جانبه ی ملّی و همبستگی اجتماعی ، پشتوانه ی راه دشواری باشد که تیم دیپلماسی در پیش دارد.
در پایان این نوشتار؛ نگارنده نیز لازم می داند همچون دلسوزان دیگر؛ دو راهکار برای حل دائمی مناقشه ی ایران و قدرتهای جهانی ارائه دهد: از راهکار اول که بگذریم! راهکار دوم این است که در مدّت باقی مانده (حدود شش ماه)، ایران هر آنچه می تواند در ترمیم چهره ی بین المللی خویش بکوشد؛ قدرت رسانهای را در دست گیرد و با گشایش بیشتر فضای امنیتی در داخل، مسائلی از قبیل حصر و محکومیتهای سیاسی را برطرف سازد تا بتواند در مذاکرات آتی، قدرت چانه زنی خویش را بالا برد...
ضمنا بر گروههای سیاسی و اجتماعی لازم است که با ایثار و گذشت از آنچه بر آنها رفته؛ پس از گشایشهای ایجاد شده؛ قدرت مدنی اجتماع ایرانی را در عرصه ی بین الملل به نمایش بگذارند تا «دست کم چنانچه اتّفاق ناگواری بوجود آمد!»، سرکردهها نتوانند بعنوان منجی وارد شوند...
به امید پیروزی تیم دیپلماسی و برقراری رابطهای دوستانه با کدخدا و ریش سفیدان به منظور تأمین منافع ملّی و گسترش صلح جهانی .
والسلام
ارادتمند
مصطفی امینی