شیخ بهایی
پنجشنبه, ۲۹ خرداد ۱۳۹۳، ۱۱:۰۹ ق.ظ
آنانکه شمع آرزو، در بزم عشق افروختند
از تلخی جان کندنم، از عاشقی واسوختند
دی مفتیان شهر را، تعلیم کردم مسئله
و امروز اهل میکده، رندی ز من آموختند
چون رشته ی ایمان من، بگسسته دیدند اهل کفر
یک رشته از زنّار خود، بر خرقه ی من دوختند
یا رب چه فرّخ طالعند، آنانکه در بازار عشق
دردی خریدند و غمِ، دنیای دون بفروختند
در گوش اهل مدرسه، یا رب، بهایی شب چه گفت؟
کامروز، آن بیچارگان، اوراق خود را سوختند
۹۳/۰۳/۲۹