من و انکار شراب این چه حکایت باشد - حافظ
سه شنبه, ۶ آبان ۱۳۹۳، ۱۱:۱۱ ب.ظ
من و انکار شراب این چه حکایت باشد
غالبا این قدرم عقل و کفایت باشد
تا به غایت ره میخانه نمیدانستم
ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد
زاهد و عجب و نماز و من و مستی و نیاز
تا تو را خود ز میان با که عنایت باشد
زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است
عشق کاریست که موقوف هدایت باشد
من که شبها ره تقوا زدهام با دف و چنگ
این زمان سر به ره آرم چه حکایت باشد
"بنده پیر مغانم که ز جهلم برهاند"
پیر ما هر چه کند عین عنایت باشد
دوش از غصه نخفتم که رفیقی میگفت
حافظ ار مست بود جای شکایت باشد
"حافظ"
۹۳/۰۸/۰۶