نشاط اصفهانی
چهارشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۳، ۰۷:۱۴ ب.ظ
در همه کون و مکان نیست جز اینم هوسی
که مگر بی هوسی زیست توانم نفسی
شعله ها سر زده ام از دل و جان، طور صفت
موسئی نیست دریغا، که بجوید قبسی!
بسته این گم شدگان، دیده و گوش، ار نه براه
کاروانی ست نمودار و نواخوان جرسی
راز رندان خرابات، مپرسید ز ما
به کسی راز مگوئید، که گوید به کسی
ما نگفتیم حدیثی که توان گفت و شنید
لیک در خلق، ز ما گفت و شنید است بسی
چشمه ها نغز و چمن سبز و من آن مرغ که داشت
چشم و دل بر اثر دانه و آب و قفسی
من درین دام و تمنّای رهایی، هیهات!
تا ابد صید تو جز قید ندارد هوسی
ریشه مگذار ز کف، لیک خدا را بگذار
که به مرغان هم آواز، برآرم نفسی
گر پناهی دهدم دوست، عجب نیست نشاط
ناگزیرست می از دُردی و گلشن ز خَسی
۹۳/۰۵/۲۹