قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

نیم نگاهی به مانیفست (قسمت اول)

جمعه, ۱۷ مهر ۱۳۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ

بورژواها و پرولتاریا

اروپای کهن با نظمی کهن روزگار می گذراند. نظمی که حافظ منافع طبقۀ حاکم است. طبیعت نیز با نظم خاصی در حال گذران روزگار است. زلزله ای می آید، رویه ای را دچار اختلال می کند، نظمی را فرو می پاشد و طبیعتی را ویران می سازد، زلزله ای که خود نیز در قالب طبیعت معنا می یابد، جزئی از یک کل و بدیهی همان طبیعت و شبحی برای زیست طبیعی.

کمونیست نیز چنین است، زلزله ای ویرانگر که نظم معمول جامعه ای را برهم می ریزد و از پس این ویرانی، جامعه ای جدید با مختصات جدید را نوید می دهد، زلزله وحشت می آفریند، کمونیست هم نظم کهن را دچار تشویش می سازد و بمثابۀ اژدهایی جلوه داده می شود که بنیان جامعه را در می نوردد. بدیهی است که با چنین رویکردی، کمونیسم به برچسبی تبدیل می شود که می توان با آن، معارضین، مخالفین و اغیار را به حاشیه راند و سرکوب کرد. کمونیستی که خود نیز زائیدۀ زیست طبقۀ حاکم است. با چنین نگرشی دیگر نمی توان، کمونیست را نادیده انگاشت و بعنوان قدرت متصور نشد، فلذا تلقّی آن بعنوان "قدرت در تقابل با قدرت" سخن گزافی نخواهد بود.

می دانیم که نقطۀ عظیمت تاریخ، تحول است، تحولی که محصول مبارزۀ طبقاتی حاصل تقسیم کار و گسترش نیروهای تولید است، بر این اساس است که مارکس، تاریخ جوامع را، تاریخ مبارزۀ طبقاتی می داند. کشمکش و مبارزه ای که در طول تاریخ، با عناوین و تمثیلهای مختص به خود، برجسته شده است و بدیهی شاکلۀ یک جامعه می باشد و حیات خود را در راستای حیات جامعه تداوم می دهد. از نخستین ادوار تاریخ شروع می شود و دامنۀ خود را حتی در جامعۀ بورژوازی می گستراند، فی الواقع تضاد و مبارزه، در هر دوره ای شکل ویژۀ آن دوره را به خود می گیرد و دچار استحاله و تغییر می شود. استحاله ای که در عصر سرمایه داری، مبارزۀ بورژوازی و پرولتاریا عنوان می یابد.

به سخن دیگر، نظم موجود را تضاد مضمحل می کند، تضادی که در دورۀ جدید تحت عنوان کمونیسم عیان می گردد.

مانیفست کمونیسم با این مقدمه و از طریق رویکردی تاریخی به تبیین تعارضات می پردازد و وجهه ای مقدس و آرمانی به خود می بخشد.

می دانیم که تولید دارای وجهه هایی است، از نیروها گرفته تا مناسبات. بدیهی است که با گسترش نیروهای تولید و دگرگونی های پی در پی، آن نیروها، اشکال جدیدی به خود می گیرد و این درحالیست که مناسبات تولیدی اعم از مناسبات فئودالی مبتنی بر مالکیت زمین و مناسبات بورژوازی مبتنی بر صنعت ثبات خود را حفظ می کنند.

مانیفست، در ادامه با اشاره به شهرنشینان آزاد بعنوان نسج یافته های سرفهای(کارگران وابسته به زمین) قرون وسطی، آنان را بعنوان نخستین عناصر بورژوازی قلمداد می کند و اکتشافات جغرافیایی و انقلاب صنعتی و پیامدهای آنان را اعم از گسترش بازارها، تولید و مصرف انبوه و تکامل و تغییر شیوه های تولید را از جملۀ شاهرگهای حیاتی بورژوازی قلمداد می کند، آنچه که سبب پیدایش بورژوازی در مقیاس فراملّی و جهانی می شود. تکاملی که در بطن بورژوازی به پیش می رود و کامیابی های سیاسی و اقتصادی با محوریت سلطۀ را سبب می شود.

از منظر مانیفست کمونیست، بورژوازی بمثابۀ غول خشنی عمل می کند که نه تنها معانی و مفاهیم عاطفی و انسانی اجتماع را نادیده می انگارد بلکه تمامی آنها را ویران می سازد و جامعه ای تهی از عاطفه و سرشار از مبادله و مناسبات اقتصادی صرف را به ارمغان می آورد. جامعه ای بازاری! ، عجایب خلقتی که شگفت انگیز تر از اهرام مصر، جز بواسطۀ فعالیت آدمی در جامعۀ بورژوازی پدید نمی آیند.

در ادامه، مانیفست با بیان ذات انقلابی بورژوازی و تعمیم آن در افزارهای تولید و مناسبات تولید، ذات هیجانی و انقلابی بورژوازی را سبب غلبۀ آن بر دیگر شیوه های پیشین می داند. ماهیتی که نه تنها صنایع و مصنوعات ملّی یک جامعه را منسوخ می کند بلکه به جهان گستری و سامان آنان در مقیاس جهانی مبادرت می ورزد.

رویه ای پویا که عاقبت بورژوازی را نیز محصور خود ساخت و بورژوازی متکی به ابزار را، تمدن ساز توحش اقوام متوحش ساخت و جماعات متفرق را به ملّتی واحد در گسترۀ جهانی مبدل ساخت و در همین راستا مناسبات تبعیت اعم از تبعیت روستا از شهر را پدید آورد. سیادتی طبقاتی که خود نیز در عرض یکصد سال غلبۀ بی مانند، بسان زلزله ای مناسبات قدیمی را فروپاشید و مناسبات جدیدی را سبب شد. به سخن دیگر، از منظر مارکس، استثمار، هر چند که متوحشانه رفتار می کند لیکن در درون خود، طبقات وحشی بسیاری را متمدّن می سازد.

مانیفست با این نگاه، بورژوازی را ساحری می انگارد که محسور سحر خویش شده است. سحری که سلطه بر ساحر یافته است و بی پروا طغیان می کند. غولی که با اذن از چراغ جادو خارج شده است و دیگر صاحب خویش را بنده نمی شود. ابزار و آورده های بورژوازی دچار چنین حالتی شده است. تسلیحات ابتکاری بورژوازی که فئودالیسم را نیز از پای درآورد، حالا دیگر بسان چاقویی شده است که دستۀ خود را نیز مجروح می سازد. چاقوی برّنده و دسته شکسته ای که در اختیار کارگران نوین یا همان پرولتاریاها درآمده است. اینگونه است که مانیفست، تبیین می کند که رشد طبقۀ کارگر معاصر، همراستای رشد سرمایه، تداوم می یابد و بورژوازی به منظور غلبۀ بر این تهدید، آنان را به شیء و ابزار تبدیل می کند و چنین رفتار خود را سامان می دهد. استقلال پرولتاریا را از آنان سلب می کند و به ماشین های بی اراده تبدیلشان می سازد.

مانیفست، با تشریح تبدیل کارگاه های کوچک استاد شاگری به کارخانه های بزرگ صنعتی، به خدمت سربازگون کارگران برای سلسله مراتبی از افسران و فرماندهان سرمایه داری اشاره می کند و مصرفی شدن انسان با تاریخ مصرف مشخص را گوشزد می نماید. رویه ای که به تعارض و تضاد درون بورژوازی می انجامد و عاقبت سبب طرد خرده بورژوازی و پیوستن آنان به پرولتاریا می شود. پرولتاریایی که به موازات حیاتش، تکامل می یابد و مبارزه اش نیز در روند تکاملی، از فرد به واحد کارخانه ای و سپس فعالین یک شغل و پیشه و آنگاه تشکلهای کارگری سراسری تبدیل می شود. حملات دامنه دار کارگری که نه تنها مناسبات تولیدی بورژوازی را در می نوردد بلکه افزارهای تولید را نیز نشانه می رود. اعمال زوری که هدفش بازیابی مقام از دست رفتۀ کاگری در قرون وسطاییست.

مانیفست، در ادامه با اشاره به حرکت آغازین توده وار و پراکندۀ کارگران، یگانگی توده وار آنان را در آغاز، نتیجۀ یگانگی بورژوازی می داند که برای پیشبرد مقاصد خویش، پرولتاریا را نیز به تحرک وا می دارد. مرحله ای که درآن، پرولتارها، ضد بورژوازی شمشیر از نیام بر نمی کشد بلکه سعی در حذف بقایای فئودالیته، خرده بورژوازی و دیگر نهله های مبارزاتی می کند تا شاهد یکّه تازی بورژوازی در صحنۀ کشمکش باشد. در همین حال و احوال است که به موازات توسعه، بر تعداد پرولتاریا افزوده می شود و آهسته اهسته، این قشر جامعه، نیرومندی و تنومندی خود را احساس می کند. تنومندی که با یکسانی موقعیت پرولتاریاها، در جامعه، کاربردی تر می شود و عدم اطمینان پرولتاریا در خصوص درآمد زندگی، زیست پر استرس و نا مطمئن و تنزل دستمزدی، به شورشهای مقطعی آنان، دامن می زند. شورشهایی که ورای پیروزیهای مقطعی، سبب اتحاد کارگران می گردد و به مدد توسعه ابزارهای ارتباطی، کارگران نواحی مختلف به یکدیگر متصل سازد. مبارزه ای طبقاتی که از وجه ملموس سیاسی نیز برخوردار است.

مانیفست همچنین می گوید، تشکلهای کارگری، پس از پیدایش، دچار اختلالهایی می شود، لیکن از موانع عبور کرده و سعی در قبولاندن موقعیت و منافع خویش به بورژوازی می کند. به سخن دیگر، تصادمات درون جامعه ای جامعۀ کهن، سبب رشد پرولتاریا می شود چه اینکه بورژوازی در حال مبارزه ای مداوم است و دست نیازش را به روی پرولتاریا دراز می کند و او را به عرصه جنبش سیاسی می کشاند و چنین سلاح کشتار خود را تقدیم پرولتاریا می کند.

حالا دیگر هنگامۀ مبارزۀ طبقاتی آرمانی فرا رسیده است. جریان تجزیه ای در طبقۀ حاکم فعال می گردد و سعی در تشویش اذهان افراد آن می کند تا بتواند ضمن ایجاد تفرقه و نزاع درونی، بسیاری از آنان را به انقلاب نهایی ملحق کند. بورژوازی که خود در ترغیب نجبا در دوران فئودالیته می کوشید، اکنون در تهدید ترغیب پرولتاریا قرار می گیرد.

مانیفست با چنین ترسیمی، دیگر رقیبی برای پرولتاریا برجای نمی گذارد و بورژوازی می ماند و پرولتاریا. تکامل صنعت، رقبا را از میدان برون رانده و پرولتاریا را یگانه تهدید بورژوازی ساخته است. چنین است که معارضین با هر پیشینه و تفکری، گرد پرولتاریا جمع می آیند و ندای آن را پاسخ می دهند، لومپن پرولتاریا شکل می گیرد و فضای خاکستری پیرامون پرولتاریا را ترسیم می کند. فضایی که بقایای جامعۀ کهن است. بدین سبب، هر مفهوم بورژوازی در نگاه پرولتاریا رنگ می بازد، از ملّیت و سرزمین و خانواده و بازار گرفته تا مذهب و عقیده و دین! . شیوه های تملک یکی یکی فرو می پاشد و سنّت قدیمی فاتحان، نادیده انگاشته می شود. مالکیت خصوصی به فراموشی سپرده می شود.

نگاه به مانیفست نشان می دهد، که حزب کمونیست، جنبش خود را یگانه جنبش اکثریت های تاریخ تلقی می کند که منفعت اکثریت را مطالبه می کند و در این مهم، راهبردی جز متلاشی ساختن روبنای جامعه یعنی اقشار فوقانی، مد نظر قرار نمی دهد.

به سخن دیگر، پرولتاریا، با شروع حرکت نرم و پنهان انقلابی خود، تدریجا به اوج انقلابی گری می رسد و سرانجام در انقلابی عظیم، بورژوازی را با تمامی صنایع معنوی آن، سرنگون می سازد. بورژوازی که حیات خود را در تهیدستی طبقات تحت سلطه می دید، اکنون دیگر مجالی بر ستم بدیشان ندارد و مضمحل می شود.

مانیفست در پایان، متذکر می شود که در واقع این بورژوازی است که گورکنان خود را پدید می آورد، چرا که ذات سرمایه داری، سرمایه طلب است و انباشت سرمایه جز بوسیلۀ مازاد مزدوری کارگران فراهم نمی شود، سیادتی که موجبات مرگ خویش را فراهم می آورد و در هر مرحله ای از سروری، به پایان حیات خویش نزدیک می شود. فنایش با پیروزی پرولتاریا، همراستا و موازیست.

اجمالاً اینکه نظم موجود را تضاد مضمحل می کند، تضادی که در دوره ای تحت عنوان کمونیسم، برجسته می شود. مانیفست با این رویکرد، مبنای توجیه و تشریح خود را، تاریخ و روند آن می داند و بدین سبب با تبیین تعارضات، وجهه ای مقدس به خود می بخشد. مانیفست یادآور می شود که در طول تاریخ جز استحالۀ تضاد و ابزار آن، شاهد اتفاق دیگری نبوده ایم. مناسباتی که مالکیت ها را در خود تغییر می دهد و دگرگون می سازد، از مالکیت بر زمین در دوران فئودالیته گرفته تا مالکیت بر صنعت در دوران بورژوازی.

باید یادآور شد که همانگونه که مارکس معتقد به تبعیت روبناها از زیربناها (شیوه تولید) بود، کمونیسم نیز بر این عقیده است که طبقۀ حاکم به دلیل در دست داشتن ابزار لازم یعنی همان زیربناها، دولت را تحت سیطرۀ خود دارد.

در پایان بحث متذکر می شویم که مارکس نیز در تحلیل خود، از ایده هایی بهره برده است، یکی از این ایده ها، ایدۀ تقسیم کار است، ایدۀ دیگر ایدۀ ارزش اضافه است. از منظر مارکس، ایدئولوژی کاذب، ورای معنای حقیقی ایدئولوژی، یعنی همان برنامۀ عملی حاصل شده از انجماد نظریۀ سیاسی توسط نظم حاکم، تعارض و تضاد ذاتی جوامع و بعنوان یک رویه و جریان غریزی قلمداد می شود.

(م.ا)

---

* ویژه دانشجویان دانشکده ارتباطات علامه  - اندیشه های سیاسی

* نیازمند اصلاح

* ادامه دارد...

۹۴/۰۷/۱۷
مصطفی امینی

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.