کاسۀ زهر؛ عبید زاکانی
پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۵ ق.ظ
از عبید است که: کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد.
روزی از روزها، خیاط کاسه ای عسل را به دکّان آورد و برای اینکه کودک به عسل ها دست نزند، به او گفت: در این کاسه زهر است، مراقب باش از آن نخوری.
خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل را خورد.
وقتی خیاط برگشت، سراغ پارچه را گرفت، کودک گفت: اگر قول بدهی مرا نزنی، به تو راست خواهم گفت.
کودک گفت: من غفلت و نادانی کردم و دزد پارچه را دزدید و از ترس اینکه مرا بزنی، کاسۀ زهر را خوردم تا بمیرم، ولی تا حالا زنده مانده ام، حالا دیگر خود دانی!
۹۴/۰۲/۱۷