کیش و جیش ...
آورده اند که بزرگی صاحب فضل و دارای کرامات، بازاری را در حال عبور بود که بریانکی صاحب نام را در آن مسیر، بساط طبخ طیور پهن و منتظران کباب تازه، بی شمار!
آن بزرگ فاضل، لحظه ای غفلتی حساب شده! شایسته دید و دستور پرواز پرندگان به سیخ شده را صادر فرمود و از آنجایی که رحمت حضرت حق، بر بنده اش بسیار است، خواستِ بنده ی فاضل، ثمر نشست و پرندگان سرخ شده، شادمان، به پرواز درآمدند و مردمان آن مجمع، متحیّر، انگشت خویش، گاز بگرفتند و هیاهو کنان، ندا سردادند:
(که ای ولی خدا، شفاعت ما و دستان با محبّت شما! )
و چنین شد که مریدان،بیشمار و عارف، گرفتار در میان آن اجتماع ظاهربین بسیار!
زین سبب، عارف فاضل، تدبیری غفلت گون! ، چاره ی کار دید و شتابان، آن نمود که نباید می نمود!
(جامه تر شد و جا ترتر شد و دیدگان شاهدان، متحیّرتر!)
و از نتایج سحر آن است که اندک اندک، همهمه ای جمع را فرا گرفت و در ردِّ کرامات ولیِّ دقایق پیش، احادیث و روایات، متواتر و مدعیان بسیار! و مجمع، خلوتِ از مریدان بیشمار!
پس، شیخ، درمانده از مریدان سست و قضاوت پیشگان ظاهربین و فرصت طلبان پُر کین، شکوه به درگاه احدیّت برد و ناله سر داد چنین:
( که ای قوم ظاهربین، بیزارم از شما که چنین، به کیش ساده ای مریدِ من و به جیش ساده تری بریده ز من! )
پ.ن 1 : روایات از این داستان بیشمار بود و اختلاف در آن، بسیار، فلذا نگارنده، به قلم ناقابلش، سعی نمود با چینش واژه ها، مفهوم را برساند.
پ.ن 2: بدون تردید در خیرخواهی آن عارف سالک، شبهه ای نبوده و قصد تمسخر و توهین نیز هم به همان قاعده ی اول؛ باور نگارنده، جز خیرخواهی بزرگ فاضل و قصد بیداری جامعه ی دورانش، نیست.
پ.ن 3 : از ذکر این داستان در این زمان و در این مکان، زیاد، قصد خاصی نبوده است و خدای ناکرده نیّت توهین یا تمسخر در کار نبوده است قطعا
پ.ن 4: دوستان به بزرگی خودشان بر من ببخشایند که ضعف جسم و نفسم، بدون تردید از همه ی ایشان بیشتر است.
پ.ن 5: دعا کنید به لطف خداوند وفاداری خالصانه و صراحت صادقانه روزی بنده ی سراپاتقصیر گردد به عظمت کبریایی حضرتش.
با ارادت