قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

رسم دنیا جمله تکرار است ، اندر کارها 
تا چه زاید عاقبت زین رسم و این تکرار ها 
بس حوادث چشم ما بیند که نو پنداردش 
لیک چشم پیر دنیا ، دیده آنرا بارها ... 

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۹
مصطفی امینی

دهید شیشه ی صهبای سالخورده به دستم 
کنون که شیشه ی تقوای چندساله شکستم 
کتاب و خرقه و سجّاده ، رهن باده نمودم 
به تار چنگ زدم چنگ و ، تار سبحه گسستم 
فتاده لرزه بر اندام من ، ز جلوه ی ساقی 
خدا نکرده مبادا ، فتد پیاله ز دستم 
مرا به گُل چه سر و کار ؟ کز تو بشکفتم دل 
مرا به باده چه حاصل ؟ که از نگاه تو مستم 
به خود چو خویش بگویم ، توئی ز خویش مرادم 
اگر چه خویش پَرستم ، ولی ز خویش به رَستم 
نداشت کعبه صفایی به پیش درگهش اسرار 
از آن گذشتم و احرام کوی یار _ ببستم 

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۸
مصطفی امینی

گلی از شاخه اگر می چینیم 
برگ برگش نکنیم 
و به بادش ندهیم ! 
لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم 
و شبی چند از آن 
هی بخوانیم و ببوسیم و معطر بشویم 
شاید از باغچه ی کوچک اندیشه مان گل روید ... 
( سهراب سپری ) 
..............................................
سهراب جان 
هر چند که در این شهر بزرگ 
همچنان می چرخد 
بر پاشنه ی وصف قشنگت 
درب خودخواهی ما آدم ها ... 
امّا
دوست ندارم 
هرگز 
چیدن شاخه گلی 
که به زحمت شده گل 
قیمت رویش گلهای درونم باشد ...

( حقیر ) 

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۷
مصطفی امینی

خداوندا ! 
تو ما را جاهل خواندی ، از جاهل جز جفا چه آید ؟! 
خداوندا ! 
برنتاوستنِ ما با نفس خود ، از آن ضعف انگار 
و دلیری و شوخی ما از آنِ جهل انگار 
تو مان بر گرفتی و کس نگفت که بردار 
اکنون که بر گرفتی بمگذار 
و در سایه ی لطف خود می دار 

ج2 ، ص 423 ، تفسیر النساء

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۶
مصطفی امینی

ایدل وفا و عهد ، ز اهل وفا گذشت 
نام وفا ز صحبت اهل صفا گذشت 
از درد و غم بمیرو ، ز کس مرهمی مجوی 
زیرا که درد و محنت ما ، ز انتها گذشت 
از سوز دل چو سوخته شد خرمن سپهر
آه دلم ز پرده ی این نُه سما ، گذشت
این درد را _ دوا به صبوری توان گُزید 
چون صبر نیست ، طاقت ما از دوا گذشت 
ایدل دوای درد هم از درد میطلب 
درمان چو درد گشت ، عذاب و بلا گذشت 
تیغ بلا بفرق من آمد ز دست هجر 
کارم به جان رسید ، امید از شفا گذشت 
سیلاب غم ز موج بلا ، بر سرم رسید 
طوفان محنت ست ، که بر آشنا گذشت 
احمد وفا مجوی ، ز یاران بی وفا 
مهر و وفا چو از همه اهل صفا گذشت

( شیخ احمد جام ) 

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۲
مصطفی امینی

اهل نظر که عالَم تحقیق دیده اند 
عشق تو را به مُلک دو عالم خریده اند 
صاحبدلان به مُلک کسان دل نمیدهند 
آنها که از کمال تو ، رَمزی شنیده اند 
غافل مشو ، که مَرکبِ مردانِ مرد را 
در سنگلاخ بادیه ، پی ها بُریده اند 
نومید هم مباش ، که رندان باده نوش 
ناگَه به یک خروش ، به منزل رسیده اند 
انصاری از بلا چه بنالی ؟ صبور باش 
دانی که صابران چه بلاها کشیده اند

( خواجه عبدالله انصاری ) 

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۱
مصطفی امینی

ای شوق دیدنت سبب جست و جوی ما 
هر دَم فزوده در طلبت آرزوی ما 
آلوده گشته ایم به زرق و ریا _ کجاست ؟ 
ساقی که از شراب کند شست و شوی ما 
کو باده تا به شیشه ی گردون زنیم سنگ ؟ 
تا کی زمانه سنگ زند بر سبوی ما 
گر جذبه ای نباشد از آن کعبه ی مراد 
پیداست تا کجا رسد این جستجوی ما
در عشق اگر فسانه شدیم ای شرف چه غم ؟ 
باشد به گوش یار رسد گفت و گوی ما

 ( میر شرف جهان ) 

۰۶ فروردين ۹۳ ، ۱۸:۱۰
مصطفی امینی