قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

از عبید است که: کودکی پیش خیاطی شاگردی می کرد. 
روزی از روزها، خیاط کاسه ای عسل را به دکّان آورد و برای اینکه کودک به عسل ها دست نزند، به او گفت: در این کاسه زهر است، مراقب باش از آن نخوری. 
خیاط دکان را ترک کرد و کودک مقداری پارچه فروخت و مقداری نان گرفت و تمام عسل را خورد. 
وقتی خیاط برگشت، سراغ پارچه را گرفت، کودک گفت: اگر قول بدهی مرا نزنی، به تو راست خواهم گفت. 
کودک گفت: من غفلت و نادانی کردم و دزد پارچه را دزدید و از ترس اینکه مرا بزنی، کاسۀ زهر را خوردم تا بمیرم، ولی تا حالا زنده مانده ام، حالا دیگر خود دانی!

۱۷ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۲۵
مصطفی امینی

پرنده ای که آشیانۀ خویش را به بهای ویرانی آشیانه های دیگران، می سازد؛ در تند باد حوادث، تنها خواهد ماند. این مهم، در طبیعت، حدود و قوانینی دارد که انسان در تخطّی از آن، بی مانند است.

(با احترام - م.ا) 

۱۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۰۹:۰۶
مصطفی امینی

شگفت است احساس جماعتی که بی بهره از هر رابطه ای، مشتاق موعد رابطه اند 
و شگفت تر آنهایی، که در انتظار رابطه ای، دلواپس و مخالف جلوه می کنند. 
بیچاره صلح که مدتهاست در حیرت است...

(با احترام - م.ا)

۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۲۲:۳۲
مصطفی امینی

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی
سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا
عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست
من که یک امروز مهمان توام فردا چرا
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا
وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار
اینهمه غافل شدن از چون منی شیدا چرا
شور فرهادم بپرسش سر به زیر افکنده بود
ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا
ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت
اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا
آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند
در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

۲۱ فروردين ۹۴ ، ۱۲:۰۷
مصطفی امینی

این انا الحق گفتنی که می بینی 
حاصل خود ندیدن است و شیرینی 
اوج افتادگی و فنا چه بود 
هیچ دیدن، هر آنچه می بینی

(با احترام - م.ا)

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۴۴
مصطفی امینی

از آن زمان که شد او 
همه چیز ما
دیگر خودی نیست 
که شیفتۀ آن باشیم...

(با احترام - م.ا)

۱۶ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۴۲
مصطفی امینی

تا کی غم آن خورم توافق یا نه 
واین عمر به میزکی گذارم یا نه 
پر کن قدح باده که معلومم نیست 
کاین دور دگر کنم توافق یا نه ...
...
پاسخ حضرت حافظ: 
دی پیر می فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غم دل ببر ز یاد
گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد باد
سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد
بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رود به باد
"دکتر" گرت ز پند حکیمان ملالت است
کوته کنیم قصه که عمرت دراز باد

(با احترام - م.ا) 

۰۹ فروردين ۹۴ ، ۱۰:۰۵
مصطفی امینی