گاهیوقتها که باید در وصف ِاحوال بهارهای مختلف بنویسم، در اندیشه ی تحوّل فرو می روم، به خصوص در چگونگی این انقلابهای طبیعی که شگفتیساز است.
مثلا همین آمدوشد فصلها !
زمستان را نظاره کن، آفتاب طلوع می کند هر روز، امّا، توان ترمیم زخمهای فصل سرما را ندارد، و درنهایت، مغلوب سوز طاقت فرسایش می شود و غروب غمانگیز، پایانبخش طلوع کوتاه، سرنوشت خواهد بود.
برآمدنوخفتن، قانون طبیعت است، برای همهی فصلها و برای همهی خورشیدها، امّا، طلوع و غروب، در زمستان، حال دیگری دارد.
تو چه میدانی طوفان درون خورشید را در آن ایّام!
آیا تا به حال به چرایی طلوع سردش، در آن یخبندان ، گلایه کرده ای؟
بعید می دانم.
می بینی، حتی در زمستان نیز، تابش آفتاب لازم است، حتی اگر از سوز سرما به خود پیچی !
پس، به تدبیر مردان آفتابی، گلایه مکن، که ایشان، بهتر می دانند، مصلحت زمان و زمانه را !
نباید نا امید بود، باید مدام تابید، امیدوارانه تابید، بدون منّت، مثل خورشید طبیعت، حتّی اگر بدانی که سوز زمستان، سرد خواهد کرد گرمای وجودت را !
به طبیعت دوباره بنگر
خورشید مدام می تابد، حتی در سرمای طاقت فرسای فصل یخبندان !
هیچگاه دیده ای نا امیدی خورشید را ؟
و این راز جاودانگی آفتاب است.
شگفتا که چه قانون زیبایی دارد این طبیعت!
مدام به زمستان هشدار می دهد، با طلوع و غروبهای هر روزش، امّا، هنگامیکه، نا امید از کُرنش شد، دست قدرتمندش، چاره را در انقلاب می یابد و در پی آن تدبیر، بهار، هویدا می شود و تو، که نومید، احوال سرد را نظاره میکردی و افسوس میخوردی، دیده را فروبندی بر آن ایّام، باران وجودت را سیقل دهندهی چشمهایت میگردانی و با شور و نشاط، در بزم بهار، حضور مییابی، شادی میکنی، به دامان طبیعت میروی و ایّام شکفتن را سلام میگویی.
آری
این قانون طبیعت است، برای همه ی فصل ها و همه ی خورشید ها
پس بیخود ناله مکن
بگذار، تابش خورشید، بر ایّام یخبندان بتابد.
شاید در همین نزدیکی، زمستان، خود نیز، بهار شد و و بهار را، با هم، جشن بگرفتید.
باید به بهاری شدن اجتماع انسانی امید فراوان داشت.
تصوّر میکنم که میتوان قانون طبیعت را دور زد و بدون انقلاب، شاهد شکفتن مدینه بود.
شاید پُرسی چگونه می شود فصل سرد جامعه را بهاری کرد، آنهم بدون انقلاب ؟!
پاسخت را می دانم و آن، در وجود فاصلههاست.
به خورشید طبیعت بنگر؛ چقدر فاصله دارد با احوال زمستان و همین فاصله هاست که درک متقابل ایشان را ناممکن می سازد و دشمنی میانشان را صدچندان میکند و زمستان را زمستان و آفتاب را کم اثر!
آری میتوان قانون طبیعت را دور زد و بدون انقلاب، بهار شهر را با کاهش فاصلهی خورشید از احوال سرد فصل یخبندان، شاهد بود.
باید، آفتاب جامعه ی انسانی، برای دیدار آنچه بر مبنای قضاوت عالم ظاهر، زمستان می دانیم، خود را مهیّا سازد، مذاکره کنند و سنگهاشان را وابکنند، شاید، در بزم بهاری، همگان، مهمان بودند.
لااقل بگذارید، این تدبیر آزموده شود، امید که این بار، زمستان، خود، سُرنای نوروز را سر دهد و قانون طبیعت دور بخورد و انقلاب اجتماع در پستوی ذهنهای نومید، به امانت ماند.
چه اینکه نشانههایی در همین نزدیکیها، رؤیت می شود اکنون.
بیاییم به طبیعت بنگریم که درس های فراوان، می آموزدمان به آسانی.
سلام بهار مبارکباد.
ارادتمند
مصطفی امینی
بهار 1393