در عهد امیرالمومنین معتصم، جماعتی مردمان از شهر چاچ محضری آوردند که « ما از بی آبی در این شهر برنجیم، و جویی می باید که بکند تا این شهر را از آن آب باشد و ما را طاقت آن نیست. اگر امیرالمومنین فرمان دهد تا اهل خراسان و ماوراء النهر، ما را در آن یاری کنند تا بدان سبب ما را آبی و بدان آب نانی بدست آید، از کرم حضرت خلافت بدیع و بعید نبود.»
فرمود که «چند مال باید تا آن جوی راست شود؟»
گفتند: «دو هزار هزار درم»
امیرالمومنین فرمود که بدیشان دهند، و آن مال را از خزانه بدادند، و آن جماعت هرگز آن گمان نبرده بودند که آن چندین مال از خزانه بدیشان رسد.
و ایشان برفتند و در چاچ آن جوی بکندند و تا امروز آن جوی باقی است و آن خیر قایم، و ثواب آن به روح مبارک امیرالمومنین متّصل.
و در سال دویست و بیست و هفت، در ماه محرّم امیرالمومنین حجامت کرد و همان روزش تب گرفت و رنجوری در پیوست و بعد از هژده روز به جوار رحمت ایزدی انتقال کرد و مدت حیات او چهل و هشت سال بود و هشت سال و هشت ماه خلافت راند و هشتم خلیفه بود از خلفای بنی عباس (رض) { و بدین سبب او را مثمّن خواندند }
بگذشت چو باد زود از این عالم خاک/ وز ملک بجز دست تهی هیچ نبرد
---
جوامع الحکایات، تاریخ اسلام، سدیدالدین محمد عوفی، ص 300، خلفای بنی العباس