دشمن، چون به تو نیازمند باشد، دوستدار بقای توست و دوست چون از تو بی نیاز شود، مرگ تو بر او آسان می گردد. و نیز گفته اند، هر مودتی که طمع آنرا گره زند، نومیدی، آنرا از هم بگسلد.
"کشکول"
دشمن، چون به تو نیازمند باشد، دوستدار بقای توست و دوست چون از تو بی نیاز شود، مرگ تو بر او آسان می گردد. و نیز گفته اند، هر مودتی که طمع آنرا گره زند، نومیدی، آنرا از هم بگسلد.
"کشکول"
هارون الرشید، بر (ثمامة بن ابرش ) که از دانشمندان بود - خشم گرفت و او را به (یاسر) خادم خویش سپرد، یاسر نیز از او مراقبت می کرد .
روزی ، یاسر، این آیه می خواند: (ویل للمکذبین ) و حرف (ذال ) را به فتح می خواند.
ثمامه او را گفت : (مکذبین ) پیامبرانند . و خادم او را گفت : مردم می گفتند که تو بی دینی و من باور نمی داشتم .
اینک ! پیامبران را دشنام می دهی ؟ و او را رها کرد و از وی دور شد .
پس از چندی هارون از ثمامه خشنود شد و او را به مجلس خود پذیرفت روزی در حین صحبت از او پرسید: سخت ترین چیزها کدامست ؟
و ثمامه گفت : دانایی که نادان بر او فرمانروایی کند .
"کشکول"
(وجیه ابوبکر) - معروف به (ابن الدهان نحوی واسطی)، مردی نابینا بود.
او از فقیهان حنبلی مذهب بود. سپس حنفی شد و چون سمت تدریس در نظامیه یافت و شرط واقف آن بود که در آنجا تنها، شافی مذهبان درس گویند، شافعی شد!
"کشکول"
یکی از زاهدان خواست همسر خویش را طلاق دهد.
او را گفتند: عیب او چیست؟
و او گفت: کسی هست که عیب زن خویش گوید؟
چون او را طلاق گفت و با دیگری همسر شد، گفتند: اکنون بگوی!
گفت: او زن دیگری است و مرا با او کاری نیست.
"کشکول"
ظریفی، زنی ادیب را در بغداد دوست می داشت. نامه ای به او نوشت و از وی اجازه خواست تا به زیارتش رود. و در پایان نامه نوشت خدا، من و تو را از لغزش باز دارد!
و زن در پاسخ او نوشت: ای سلیم! اگر دعای تو پذیرفته شود، پس از دیدن من چه بهره ای خواهی برد؟
بزرگی گفته است: ( عزلت ) بدون ( عین ) علم، ( زلت ) یعنی لغزش است و بدون ( زاء ) زهد، ( علت )، ( یعنی بیماری ) است.