و از عبید است که:
هم از بزرگان عصر یکی با غلام خود گفت که از مال خود پاره یی گوشت بستان و از آن طعامی بساز تا بخورم و ترا آزاد کنم.
غلام شاد شد، بریانی ساخت و پیش او آورد.
خواجه(آب) بخورد و گوشت به غلام سپرد. دیگر روز گفت بدان گوشت نخود آبی مزعفر بساز تا بخورم و ترا آزاد کنم.
غلام فرمان برد و بساخت و پیش آورد.
خواجه زهرمار کرد، و گوشت به غلام سپرد.
روز دیگر گوشت مضمحل شده بود و از کار افتاده.
گفت: ای خواجه حسبه لله بگذار تا من به گردن خود همچنان غلام تو باشم؛ اگر هر آینه خیری در خاطر مبارک می گذرد به نیت خدا این گوشت پاره را آزاد کن.
الحق، بزرگ و صاحب حزم کسی را توان گفت که احتیاط معاش بدین نوع بتقدیم رساند.
لاجرم تا در این دنیا باشد عزیز الوجود و محتاج الیه زید و در آخرت علو درجاتش از شرح و حد و وصف مستغنی است.