مسافران که درین ره ، به کاروان رفتند
عجب مدار ، که از فتنه در امان رفتند
دلا ، چو جان و جهان فانی اند اهل نظر
به ترک جان بگرفتند و از جهان رفتند
ازین منازل فانی به عزم شهر بقا
قدم به راه نهادند و هم عنان رفتند
از آن ز غصه دلِ غنچه تُو به تُو ، خون ست
که بلبلان خوش الحان ، ز بوستان رفتند
خیالیا ، چو ره ، رفتنی ست ، خیره مباش
تو نیز سازِ سفر کن که همرهان رفتند