قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته

هر آنچه عنایتی بوده است و امانتی ، دلنوشته ای و حکایتی ، شعری و شماتتی ، بیان می گردد بی هیچ مزد و منّتی

قلم شکسته
مصطفی امینی «بیدار»

مالک و مدیرعامل هلدینگ بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول:
1- آژانس خبری بین المللی ایصال نیوز
2- ماهنامه اقتصادی سیاسی نهضت
3- آژانس خبری محلی نجف آباد نگار

مالک و مدیرعامل شرکت‌های:
1- بهساز قامتان بیدار
2- جوانه سبز رها
3- آسمان خراشان بیدار
4- داده کاوان ژرف اندیش
5- مرکز کارآفرینی و شتابدهنده بیدار
6- مرکز فنی ارتوپدی بیدار

صاحب امتیاز و مدیرمسئول انتشارات قلم شکسته
صاحب امتیاز و مدیرمسئول کانون آگهی و تبلیغات ارمغان نو

کارآفرین و فعال اقتصادی بخش خصوصی
شاعر، نویسنده و مترجم
یک علامه ای در ابتدای مسیر زندگی

دانشجو و دانش آموخته در رشته های
1- جامعه شناسی
2-روانشناسی
3- روزنامه نگاری
4- مطالعات فرهنگی و رسانه
5-حقوق

ایمیل: mostafaamini1990@gmail.com
نویسندگان

۲۲ مطلب با موضوع «تحلیل ها» ثبت شده است

آمارها حکایت از توقیف بیش از 80 میلیارد ریال کالای قاچاق در استان، در دو ماه منتهی به سال 1395 دارد. نزدیک به یکصد تن برنج، بیش از هفت میلیارد ریال دوربین خارجی و بیش از پنج میلیارد ریال اسباب بازی در کنار پلمپ انبارهای بزرگ کالاهای قاچاق در بهمن و اسفند سال 1395، فقط و فقط، بخش کوچکی از کشفیاتی ست که متولیان امر مبارزه با قاچاق در نصف جهان ما با آن مواجه شده اند.

همین چند روز پیش بود که رئیس سازمان جمع آوری و فروش املاک تملیکی استان خبر از امحای 10 تن کالای قاچاق به ارزش یک میلیارد ریال در استان را اعلام کرد.

سیاستی که اینروزها در بحث مبارزه با قاچاق کالا و ارز، خود به مسئله ای در امر زدودن سایۀ شوم اقتصاد پنهان بر فراز اقتصاد استان شده است؛ دوده های خاکستری که نفسهای اقتصاد استان را هر چه بیشتر به شماره می اندازد.

۲۴ اسفند ۹۵ ، ۲۲:۲۳
مصطفی امینی

سرنوشت بشر در پیچ و تاب تحولات ژرف اجتماعی به سرمنزلی رهنمون شده است که فردگرایی در عرصۀ زیست و تعاملات اجتماعی و سرمایه سالاری در وادی مبادلات اقتصادی، حاکمیت این انسانی که خواه به جبر طبیعت و خواه بواسطۀ طبع جمع طلبش در مقیاس اجتماعی تکامل یافته را، تحت کنترل خویش گرفته است. در این میان، توسعۀ ابزارهای ارتباطی تعامل بین جوامع را تسهیل نموده و مقدمات عروج انسان به کهکشان نوین ارتباطی را فراهم کرده است. جهان بسان دهکده ای رُخ نموده و جوامع انسانی در هیبت طوایف یک قبیله ظاهر شده اند. تکثر فرهنگی در لابه لای چرخ دنده های انقلاب صنعتی و جهانی شدن دچار بحران شده و امپریالیسم فرهنگی در جهت بسط ارزشهای فرهنگی امپراطوری های مدرن در جوامع هدف می کوشد. غول صنعتی شدن کهن کالبد سرزمینها را در نوردیده و تأسیسات تهی از احساس، جایگزین طبیعت پر احساس کهن شده است. انسان که بواسطۀ ثبات و پایداری سبک پیشین زیستن، خود را صاحب هویّت می دانست امروزه بواسطۀ تغییرات سریع و پی در پی دچار بحران هویّت شده است و به دلیل فشردگی زمان و مکان، مجالی برای یافتن و فهم هویّت خویش نمی یابد. تهفه های تجدد تنوع زیست بوم انسانی را دستخوش تغییر قرار داده و دست و بازوی آدمی، توان خویش به دستگاه آهنین داده است. رقابت مرگبار در کسب سود و حصول به منافع فردی ارزشهای اجتماعی و اخلاقی سنّت را از معنا تهی ساخته و فردیت محض بر اندیشه و آمال انسان عصر مدرن حاکم شده و آینده نگری قربانی سودجویی های مقطعی شده است. میراث کهن اقوام برجای مانده در گذار روزگار که می تواند مرجع مهم خودشناسی آدمی شود مخروبه ای از خروار کاه و گل لقب گرفته است و آسمان خراشهای مدرن از لابه لای خاکبرداری های این میراث کهن سر برون می آورند. کالبد زیستگاه آدمی که سالیان متمادی برخوردار از حیات بومی بود و روحیه بخش و هویت بخش جوامع انسانی می شد در کشاکش عصر صنعتی و فرا صنعتی، به کالبدی نا متناسب و تهی از هویّت و فرهنگ بومی بدل گشت و سردرگمی بافتی، عاقبت بستر زیست آدمی شد؛ سر انجامی که سردرگمی نسلی را سبب شد و هویّت پایدار و با ثبات در کسوت آمال و آرزوی آدمی در آمد.

۲۱ اسفند ۹۵ ، ۲۳:۴۵
مصطفی امینی

تعارض های بین نسلی و درون نسلی مان، از حد گذشته اند، مربّی! 
-------------------------------------------------------------------------
اگر اشتباه نکنم، شانزده ساله بودم (هشت، نه سال پیش) 
فعالیت فرهنگی اجتماعی بسیاری داشتم. 
مدیری بود. انقلابی بود، جنگ رفته، اسارت کشیده، جانباز و پیشکسوت. 
با من مشکل چندانی نداشت امّا به افراد مجال فعالیت نمی داد. پیر مردها را دور خود جمع کرده بود. اصلاً جوانان را به حساب نمی آورد. رفتارش حرف و حدیث زیاد داشت. 
بسیار مشاهده می کردم افرادی را که در مقابلش زبان ستایش داشتند و در غیابش زبان شکوه و شکایت. 
کاری به حرف و حدیث ها نداشتم، امّا می دیدم که به دیگران، به افکارشان، به نوآوری هایشان، بهایی نمی دهد. از آن مدیرهای چندین و چندسالۀ مادام العمر! 
...
شنیده ایم که دست بالای دست بسیار است. مسئول بالادستی هم داشت که بسیار با حقیر صمیمی بود. شده بودم مشاور پشت پرده اش! 
آرامش مطلوبی حاکم بود، کشمکش ها را دیکتاتورمآبانه می خواباند امّا تنش های افراد با مدیر بالا گرفته بود. من نیز معتقد به تغییر بودم. می گفتم باید برود، کارها را باید به دست جوانترها سپرد. مسئول بالادستی موافق تغییر نبود، می گفت نمی توانیم، هزینه دارد برایمان، باید تدریجاً انجام بشود!
پافشاری کردم. گفتم با مسئولیت خودم. متعهد شدم، گفتم باید برود. قرار بر این شد که هزینه های رفتنش را بر عهده بگیرم، تغییر انجام شود، آهسته آهسته فاصله بگیرم و بروم درس بخوانم... 
کمی دشوار بود، امّا شد... 
...
چشمتان روز بد نبیند. مدّتی از این تحول گذشت. امورات به جوانان سپرده شده بود. من نیز علی الظاهر در حاشیه بودم. سرگرم مطالعه و درس. 
آنجا دیگر روی آرامش به خود ندید. تنش های دائمی و کشمکش های فرسایشی بالا گرفته بود. به طور مثال، اگر سمتی قرار بود به کاندیدایی داده شود، دعوایی می شد بین جوانان، یکی می گفت: من از سابقونم؛ دیگری می گفت: فعالیت من بیشتر بوده است، حسابی برای هم می زدند!، تئوری توطئه ترفندی شده بود برای اشغال پست های بی ارزش. 
هر کدام هم که مسئولیت را بر عهده می گرفتند، دیگران به هر روشی هم که شده بود، زحمتش را زایل می کردند.
خلاصه تا مدّتی، رو سیاه شدیم، آن بالادستی هم مدام می گفت: دیدی گفتم خراب می شود. چند سالی این وضع بود. هنوز هم دورادور از دوستان می شنوم که در بر همان پاشنۀ کشمکش می چرخد. 
چند باری به پیرمرد خاطره مراجعه کردم. گفتم خطای من بود. طلب حلالیت جستم. حتّی پافشاری می کردم که بازگردد. امّا حاضر نبود. می گفت«دیگر نمی آیم، چرا حلالیت، من به تو مدیونم، تازه فهمیدم باید زندگی کنم، به زندگیم برسم، به خانواده ام، عمری برای این ... ها بیهوده کار کردم، مدیون تو ام» - اینها را در ظاهر می گفت، مشخص بود دلش شکسته است - 
... 
آری؛ به این دلیل است که از پیرمردهای دنیای سیاست دفاع می کنم. 
شده ام مار گزیده ای که از ریسمان سیاه و سفید هم می ترسد. 
خود نیز زخم خورده ام، "آنجایی که پیرمردها گفتند جوانانی که درس می خوانند هنوز زود است" . 
امّا چه کنم. 
از این طرف نیز ما در جوانیمان مشکل داریم. بعضاً تنشها را در انجمن های اینجایی و آنجایی می بینم و می شنوم. 
نفاق ها را. برای هم زدن ها را. به هم زدن ها را. خنده های تقلبی را ...
دلیل دفاع من از حضور پیرمردها صرفاً همین است، آدم این و آن نیز نبوده ام و نخواهم بود. البته پیرمردها نیز باید آهسته آهسته کار را به جوانان بسپارند، برای رفتن آماده شوند و روزگار بعد از خودشان را نیز در نظر بگیرند.
بالاخره باید جایی باشد تا این همکاری های گروهی سامان یابد، تنش ها به مرور زمان تقلیل یابند و کار تیمی در این وانفسای رقابت، با رفاقت انجام شود؛ 
تحزّب، از این منظر، نیاز حیاتی ماست، کارمان می لنگد، صندلیهای پستی را تخت پادشاهی می نگریم، در کار گروهی مشکل داریم، در رزومه ها گیر کرده ایم، مدعیان بی خبر شده ایم، شبکه های مجازی نیز شده اند مزید بر علّت. 
اینها برای جامعه اصلاً خوب نیست!
... 
حالا هی بروید بگویید «ظن ما بر این است که فلانی غرب گراست...» 
درد است ... درد... 
(با احترام - م.ا)

۲۵ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۱:۳۸
مصطفی امینی

قضاوت فعلی اکثریت قریب به اتفاق اهالی این سرزمین دربارۀ "احمدی نژاد"،دقیق نیست. 
دو عامل کلیدی در بروز این خطا مؤثراند؛ 
1 - سطحی بودن اطلاعات در دسترس شهروندان 
2 - مهارت و توانایی بی مانند کارگزاران تبلیغ در کنترل و هدایت افکار عمومی
عواملی که در فضای غبارآلود و پرابهام ایجاد شده، به تزریق هدفمند و زمان بندی شدۀ اطلاعات گمراه کننده، کمک بسیاری می کنند. 
اکنون که به زمان آن نزدیک می شویم، بیاییم بیاندیشیم و فارغ از بندگی ها، دقیق تر قضاوت کنیم تا هیچگاه افسوس نخوریم و پشیمان نشویم. 
(با احترام - م.ا)

۲۱ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۹:۱۰
مصطفی امینی

ما که جنگ را درک نکرده ایم. یعنی نبودیم دیگر. بعداً به دنیا آمدیم. ولی خُب به هر حال یک چیزهایی خوانده ایم. نمی دانم مفاهیمی همچون «آفند» ، «عملیات ایذایی» ، «پدافند» و امثالهم به گوشتان خورده است یا نه، امّا احتمالاً «حمله به اچ-3» را دیده اید. 
در آن فیلم، قبل از اینکه «f4» ها به مجموعۀ نظامی اچ-3 حمله کنند، اگر اشتباه نکنم، دو فروند «f5» به کرکوک حمله کردند و این عملیات ایذایی سبب خطای محاسباتی طرف مقابل شد و «f4» ها در امنیت پروازی قابل قبولی «پایگاه مهم H3» را مورد هدف قرار دادند. 
برخی اتفاقات روزهای گذشته که حقیقتاً حوادث مهمی هم بودند، ناخداگاه مرا یاد آن فیلم انداخت. 
به نظر شما، «آفند،پدافند و عملیات ایذایی» صرفاً برای مقابله با دشمن استفاده می شود، براستی آیا نمی توان از آن در مناسبات داخلی نیز بهره برد؟ 
تا نظر شما چه باشد؟ 

(با احترام - م.ا)

۲۰ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۵۲
مصطفی امینی

بارها گفته اند و شنیدیم و خوانده ایم: 
با «زبان نخبگانی» نمی توان جامعه را اصلاح کرد و یا اهداف مد نظر را جامۀ عمل پوشاند. 
نه « ذهن توده ای و زبان نخبگانی داشتن» کار ساز است و نه « ذهن و زبان نخبگانی داشتن» چاره ساز است. 
«باید ذهنی نخبگانی داشت و زبانی توده ای»
وقتی انسان، حوادث تاریخی را مشاهده می کند، می بیند؛ آنچه که مصلحان و زمامداران را در پیشبرد منویاتشان، یاری رسانده است، همین گزارۀ راهبردی بوده است. شما به رفورم مذهبی یا انقلاب ها؛ همین انقلاب 57 ایران خودمان؛ بنگرید، جز وجود ذهنی نخبگانی در پنهان زبانی توده ای نمی یابید. 
حال، ابهامی که ممکن است پیش آید، رابطۀ این مهم با عوام گرایی است. ارتباط تنگاتنگی که به واسطۀ وجود شباهتهای بسیار و اختلافات اندک، سبب بروز مثلاً نوعی تضاد ارزشی می شود. 
این دیگر به مهارت و هنر نخبگان بستگی دارد که باید بتوانند نوعی تناسب مطلوب را برقرار کنند. 
حتی شاید بتوان در داستانهای انبیاء و وحی نیز این مهم را یافت. 
آیا جز این است که در زبان وحی، «ذهنی نخبگانی در پنهانِ زبانی توده ای» وجود دارد؟ 
احساس نگارنده این است که مغفول ماندۀ مصلحان اجتماعی و ابزار راهبردی لایه های قدرت این روزها، هنوز هم، همان گزارۀ مذکور است. 
تا نظر شما چه باشد؟ 
(با احترام - م.ا)

۰۳ اسفند ۹۳ ، ۰۵:۱۵
مصطفی امینی

1- هفده برابر شدن درآمدهای نفتی در سال 1353 نسبت به سال 1349، و تلاش حکومت برای "تبدیل درآمدهای نفتی به قدرت خرید در داخل کشور"، منجر به رشد و حجیم شدن طبقه متوسط شد. هر چه از سال 1340 به سال 1356 نزدیکتر می شویم، طبقه سه در ایران نحیفتر و طبقه دو، فربه تر می شود. از منظر مازلو، تبدیل طبقه متوسط به اکثریت و یا یک اقلیت نیرومند در یک جامعه منجر به تغییرات گسترده سیاسی و اجتماعی می شود. طبقه جدید یک سری مطالبات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی دارد که تغییر در ساخت سیاسی را اجتناب ناپذیر می کند.

2- می توان ایران اواخر حکومت محمدرضا پهلوی را، "جامعۀ نیمه بسته" قلمداد کرد، جامعه ای که ارتقاء جایگاه طبقاتی به بالاترین طیف طبقۀ یک، تقریباً غیر ممکن بود، امّا می شد از طبقۀ سه به طبقۀ دو و از طبقۀ دو به طیف پایین و میانه طبقۀ یک، عزیمت کرد.

3- حجیم شدن طبقه دو و حرکت جامعه ایران به سمت یک جامعه نیمه باز، از مشخصات عمده جامعه ایران از سال 1345 تا سال 1357 می باشد.

4- جامعه ایران با گذار از حالت بسته به نیمه بسته، در اندیشۀ جامعۀ باز، "بازی جامعۀ نیمه باز" می کرد.

5- تعارضات اجتماعی بسیار، بواسطه ایجاد مولفه های مدرنیسم در محیط سنّت، مشهود بود.

6- انسداد سیاسی مهمترین عامل سقوط شاه بود. جامعه احساس می کرد نمی تواند به طرق مسالمت آمیز به اهداف خود دست یابد. شاه نیز، یکی پس از دیگری، راه های مسالمت آمیز ایجاد تغییر در ساخت سیاسی را مسدود می کرد. کار به انحلال احزاب فرمایشی ایران نوین و مردم نیز رسید و "کشور ، تک حزبی" اعلام شد. مخالفین می توانستند با گرفتن پاسپورت، از کشور، خارج شوند. 
...

نتیجه: 
ساخت سیاسی نمی تواند، دموکراتیک تر از ساخت اجتماعی باشد و اگر چه در اواخر حکومت شاه، ساخت اجتماعی دموکراتیک تر از ساخت سیاسی بود، امّا اصلاح ساخت سیاسی نمی توانست آنقدر عمق و امتداد یابد تا از ساخت اجتماعی دموکراتیک تر گردد. شرایط اجتماعی تنها می طلبید، جامعه باز تر و دموکراتیک تر اداره شود. "مهمترین عامل سقوط شاه، تحول ساخت اجتماعی و عدم درک نظام در انطباق ساخت سیاسی با آن میزان از تحول بود، امّا در باب عمق این تحول نباید دچار اغراق شد."

پ.ن1: برداشت از "بحرانهای اقتصاد ایران و راهکارهای برون رفت از آن، دکتر ادیب". صص 65-62
پ.ن2: البته، حقیر، معتقدم، یکی از مهمترین عوامل سقوط شاه، ارادۀ ایالات متحده آمریکا و بطور کلی، غرب و شرق، به تغییر ساختاری در ایران بود. به هر حال سیب رسیده ای بود، که هر یک می خواستند آن را گاز بزنند، درخت به ثمر رسیده، باغبان احتیاج نداشت، باید محصول برداشت می شد، درخت، بریده شده و چوب آن به کارخانه فرستاده می شد و باغ نیز تخریب. البته "آیت الله خمینی" با درک حقیقت، توانست با زرنگی تمام،باغ را در جهت اهداف مدّ نظر، هدایت کند و خدمت بزرگی به تاریخ نماید که البته آیندگان قضاوت صحیح تری خواهند داشت، بهتر او را خواهند شناخت و قدر دان زحماتش خواهند بود.
پ.ن3: الله اعلم.

۲۲ بهمن ۹۳ ، ۱۶:۵۷
مصطفی امینی